ادبیات پُلی از واقعیت هستی به واقعیت مجازی (2)
این آورندگی غیاب به حضور، همان پُلی است که از واقعیت هستی به واقعیت مجازی و دنیای خود ساخته، عبور میکنیم و آنجا پناه میگزینیم. برای روشن شدن بیشتر این بحث، مثالی از مرگ و زندگی میآوریم؛ اینکه زندگی چیست و مرگ چیست؟ پاسخ این است که ما حقیقتاً مرگ بدون زندگی (زنده) نداریم و همچنان زندگی بدون مرگ. پس زندگی و مرگ امر جدا ناشدنی از هم است. مرگ اعتبار وجود خود را از زندگی (زنده) و زندگی اعتبار وجود خود را از مرگ میگیرد.
این آورندگی غیاب به حضور، همان پُلی است که از واقعیت هستی به واقعیت مجازی و دنیای خود ساخته، عبور میکنیم و آنجا پناه میگزینیم. برای روشن شدن بیشتر این بحث، مثالی از مرگ و زندگی میآوریم؛ اینکه زندگی چیست و مرگ چیست؟ پاسخ این است که ما حقیقتاً مرگ بدون زندگی (زنده) نداریم و همچنان زندگی بدون مرگ. پس زندگی و مرگ امر جدا ناشدنی از هم است. مرگ اعتبار وجود خود را از زندگی (زنده) و زندگی اعتبار وجود خود را از مرگ میگیرد.
همین قاعده و جریان متناوب را ادبیات و زبان بر «واقعیت هستی» و «واقعیت مجازی» ایفا میکند. به این معنا که اعتبار وجود واقعیت مجازی از واقعیت هستی است و اعتبار وجود واقعیت هستی از واقعیت مجازی. همچنان که ما شب بدون روز و روز بدون شب نداریم. اگر شب نبودی قطعاً ما روز را نمیشناختیم. در نتیجه چنین است که ادبیات در غیاب چیزها (پدیدهها و رخدادها) قرار دارد.
از طرفی، انسان چون وابسته به زباناش است، به کمک همین زبان و ادبیات، غیاب شیای را با نام نهادن آن به پیش میکشد، یعنی شناسایی میکند و به حضور میآورد. این حضور خود آن شی نیست، بلکه غیاب آن است که با القاء شدن حضور مییابد. غیاب او را به حضور میکشیم تا او را شناسایی کنیم. اما این حضور بودگی چیزی بر ماهیت آن شی تغییر آورده نمیتواند و صرفاً سمبولی است که ما میشناسیم و از سوی دیگر این به حضور آوردن غیاب به این معنا نیست که ما با واقعیت رخدادها و پدیدهها روبهرو نمیشویم. ما همیشه با واقعیت هستی روبهرو هستیم و در آن بهسر میبریم.
در اینجا میخواهم این پرسش نوام چامسکی را بیاورم که گفته است، «جهان بدون زبان چگونه بود؟» و واقعاً جهان بدون زبان چگونه جهان است؟ ما فقط میتوانیم چیزهایی تصور کنیم نه اینکه پاسخهای قناعت بخشی که این سوال میطلبد بیاوریم. ما پیشتر واژه را به یک شیای نسبت دادیم. مثلا واژه «شهر» وقتی در رمان و یا داستانی با کلمه شهر روبهرو میشویم، ما صرفاً همان نشانهها، ویژگیها و سایر چیزهای که در شهر است را تصور ممیکنی، نه اینکه خود شهر را داشته باشم و از طرفی به هیج وجه نمیتوانیم رد کنیم که این شهر به لحاظ القاءها واسطههای زبانی است که ما را از مجرای واقعیت مجازی یا کلمات با واقعیت هستی پیوند میزند.
پس گفته میتوانیم وقتی که ما در زبان خود محدود هستیم و آن جهان که ما میشناسیم و از آن حرف میزنیم در واقع همان جهانی است که در زبان ما میگنجد. جهان مجازی-حقیقی ما در جهان حقیقی با آب و خاک و زمان و فضا بهسر میبریم، این جهان حقیقی ماست، ولی همین جهان حقیقی به کمک جهان مجازی که همان جهان زبان ما باشد درک میشود.
بنابرین، رمانها و داستانها و تاریخ نه صرفاً واقعیت هستی است و نه واقعیت مجازی، بلکه رمانها، داستان و تاریخ میتواند هم در گذشته اتفاق افتاده باشد و هم در آینده اتفاق بیفتد. پس در این صورت ادبیات، تفکر پیشانگارانه نیز میتواند باشد. به این دلیل که رخدادهای واقعیت هستی میتواند در آینده به اشکال گوناگون یا آنچه که از لایههای یک اثر (رمان، داستان و تاریخ) میبرآید، اتفاق افتد. خلاصه اینکه هیچ گریزی از ادبیات نیست و ادبیات ناگزیری ما است. ما به دهها دلیل که گفتناش در این یادداشت نمیگنجد، به ادبیات نیاز داریم و هیج تحولی حتا تکنالوژی امروزی با همان توان و قدرتاش نتوانسته است ما را از ادبیات جدا کند.