نقش فرهنگ در ترویج خشونت (2)
تصور فرمایید این عقده از کجا میشود؟ مادری در حال زایمان و کودکی که هنوز چشم باز ننموده است را به رگبار ببندند. انسان چطور به خود این پلیدی و جنایت را اجازه میدهند؟ آیا نمیتوانیم بگوییم که تفتش عقاید و شستوشوی مغزی برخاسته از فرهنگ بدوی و مذهبی چنین جنایتهای را مهیا میسازد؟
تصور فرمایید این عقده از کجا میشود؟ مادری در حال زایمان و کودکی که هنوز چشم باز ننموده است را به رگبار ببندند. انسان چطور به خود این پلیدی و جنایت را اجازه میدهند؟ آیا نمیتوانیم بگوییم که تفتش عقاید و شستوشوی مغزی برخاسته از فرهنگ بدوی و مذهبی چنین جنایتهای را مهیا میسازد؟ فقط همین پرسش کافی است که از خود بپرسیم چرا انسانها در برابر این جنایتها سکوت میکنند و چرا جنایتها روزبهروز افزایش مییابد و واکنشهای مردم در برابر اینگونه جنایتها به یک امر عادی و روزمره تبدیل میشود؟ بیگمان سکوت در برابر این چنین جنایتها و قتل و کشتار خود یک جنایت است. زیرا سکوت در مقابل جنایت به معنای پذیرش و تایید آن است.
بنابراین، تنها جنایتگر و قاتل مسئول جنایت نیستند بلکه کسانی که به خود نمیآیند و کسانیکه مسئولیت شهروندی خود را فراموش کردهاند، کسانیکه امر اجتماعی را به یک فرد گره میزنند و در قبال ماموریت اجتماعی و حکومتی خود بیمسئولیتی میکنند و مردمی که فقط بیننده این جنایتها هستند، همه مسئول ترویج خشونتاند. در این حالت باید بپذیریم که همه از عقده و غریزه نفرت و پرخاشگریشان سخت در رنجاند. میتوانیم بگوییم که از طرف همه ما این جنایت و خشونتها قبول شده و پذیرفته شده است.
متاسفانه کشوری به اسم افغانستان در طول تاریخ، پرورشگاه جنایات انسانی بوده است. حداقل در دوصد سال پسین که از عمر این کشور میگذرد، با جنایت و ادامه خشونت همراه بوده است و این در تاریخ کشورها بیپیشینه است. این خشونتها سبب شده است که فرهنگ ما با خشونت گره بخورد. ذهن، افکار، کاراکتر و شخصیت انسان افغانستانی خشونتآمیز است. خشونت، تبعیض و تعصب در افغانستان به یک فرهنگ تبدیل شده است. دلایل این خشونتها واضح است. به قول فروید، انسانها تحت تاثیر و شرایط برده مقهور غرایزشان قرار میگیرند، نه عقل و منطقشان. وقتی هر غریزهای بیش از حد تقویت و خارانده شد، پیآمد آن جز تخریب و ویرانگری چیزی دیگری در قبال ندارد.
فرهنگ مسلط در افغانستان برای تقویت و به رسمیت شناختن این خشونتها نقش اساسی دارد. فقط فرهنگها میتواند خشونتها را کاهش و یا افزایش دهد. برای کاهش خشونتها ابتدا به اصلاح فرهنگی نیاز است. اینکه بدانیم عواملی که سبب تقویت غرایز نفرت و خشونت میشود، ریشههایش به کجا بر میگردد، آنگاه نخستین گام را بسوی آینده بهتر برداشتهایم. تنها ریشهیابی و اصلاحگری فرهنگی ما را می تواند به کاهش خشونت کمک کند.
این مسئولیت بزرگ بر عهده همه شهروندان است؛ نخبگان جامعه، روشنفکران، نهادهای حقوق بشری، عالمان دین و مذهب، سیاستگران و کسانیکه با استفاده از پول بیتالمال صلاحیت و امکانات در اختیارشان دارند ( نهادهای دولتی چون حکومت، ولسیجرگه، قضا ومحکمه، شورای علمای کشور، نهادهای آموزشی و تحصیلات کشور) و غیره، اما متاسفانه در افغانستان چون همه این دستگاهها فاسداند، گماشتهگان و کارگران این نهادها نیز فاسداند. انسانهای صالح و خیرخواه وجود ندارد و یا اگر هم هست، تعدادشان بسیار اندک اسن و به قول فروید، این اقلیت تحت شرایط برده، مقهور غرایز اکثریت قرار دارد.
خشونت، خشونت تولید میکند. به این دلیل که هر خشونت از پی خشونت دیگر به وجود میآید و این بازی نفرتانگیز چنان سریع دامنگیر جامعه میشود که اگر دوام بیابد، محو شدن و یا کاهش آن به ناممکنی میانجامد. فعلاً در افغانستان چنین به نظر میرسد. افغانستان برای دستیابی به صلح واقعی و کاهش خشونتها و نفرت و کدورتهای جنگی ۵۰ ساله، حداقل به قربانی کردن دو نسل نیاز دارد. تقریباً ناممکن به نظر میرسد که گرایش و افکار نسل اولی را تغییر داد، با این نسل هرگز به صلح نمیرسیم.
نسلی که در جنگ تولد شده است، در جنگ رشد نموده است و با جنگ و خشونت زندگی نموده است. از«الف» تا «ی» این نسل جز ایده جنگ و منطق جنگی، چیز دیگری در فکرشان تبلور نمیکند. نسل دومی همچنان؛ این نسل نیز در بستر جنگ و خشونتها زاده شده است. هرچند از جهاتی افکار متفاوتتر نسبت به نسل اولی دارد، اما با آن هم زاده همین فرهنگ است. تعصب، تبعض، حساسیتهای نژادی و تباری در عملکردهای اجتماعیشان به فوران دیده میشود و این نشاندهنده تاثیرپذیری از فرهنگ خشونتپرور است، این نسل فعلاً تازه به منصه ظهور رسیده است و حداقل تا چندین دهه حاکمیت خواهد داشت.
من تنها با کمی امیدواری چشم به سوی نسل بعدی مینگرم و آن نسل سوم است. نسل سوم هرچند نسل پوچ و میانتهی خواهد بود اما با کمک سرمایهگذاری، امیدواری نجات افغانستان از این همه بدبختی که دامنگیر جامعه شده است، وجود دارد. امیدواریم روزی برسد که این نسل؛ کشورشان را از فرهنگ پلیشت و این سنتهای ناپسند و ساختارهای فرسوده و خشونتطلب برهاند. این نسل از همین حالا زیر همین فضای مسمومکننده فعلی باید دست به کار شوند. هیچ صلح و امنیتی در انتظار ما نیست، مگر اینکه خودمان به سراغشان برویم.