نهادینهسازی خشونت
در کشورهای جهان اولی و کشورهایی که به لحاظ فرهنگی رشد و توسعه یافته است و سطح سواد مردم بالا است، خشونت صرفاً کاهش یافته است نه اینکه محو شده باشد. طبعاً سواد و آگاهی اجتماعی نقش مهمی در تامین امنیت دارد.
در کشورهای جهان اولی و کشورهایی که به لحاظ فرهنگی رشد و توسعه یافته است و سطح سواد مردم بالا است، خشونت صرفاً کاهش یافته است نه اینکه محو شده باشد. طبعاً سواد و آگاهی اجتماعی نقش مهمی در تامین امنیت دارد. کشورهای جهان اولی خشونت را با استفاده از سیاستگذاری به صلح و امنیت تبدیل میکند. این سیاستها طور ساختارها را سازماندهی میکند که از وجه خشونت آن بکاهد. حتی بتواند کلمه خشونت و عمل خشونت را از شدت فعل بودن و معنای مروج آن بکاهد.
به این معنا که غریزه تخریب و خشونت (قتل، ضربوشتم، کتکزدن و خشونتهای فیزیکی) میتواند غیر عمل کشتن یا قتل نیز ارضا شود، زیرا هدف خشونت در واقع ارضای همان غریزه تخریبگر است که این میتواند به شکلهای دیگر نیز بروز داده شود. مثلاً نخست آگاهی و آزادیهای اجتماعی بیشتر گردد تا نهادهای مختلف به صورت سازمانیافته برای ارضای غرایز مختلف در دسترس همگان قرار گیرد. با استفاده از این روش، غرایز هدایت داده میشود و خشونت با یک رویکرد نرمتر تعویض میگردد که از این طریق شکل پرخاشگری آن کاسته میشود.
به طور مثال ایجاد انواع باشگاههای ورزشی و دایر نمودن مسابقات مختلفی ورزشی. از آن جمله از فوتبال میتوان به عنوان نمونه نام برد، فلسفه بازی فوتبال در حقیقت همان ارضای غرایزی عشق و خشونت و جنگ است اما به گونه مسالمتآمیز آن. حقیقتاً فروید درست گفته است به این دلیل که انسانها دارای غرایز سودجویی و منفعتطلبی نیز میباشد. طبیعتاً در بین اجتماع، گاهی این غرایز افراد برآورده نمیشود و یا توسط دیگران، ساختارهای جامعه سرکوب و اخلال میگردد. در این موقع غریزه خشونت و پرخاشگری به منصا ظهور میرسد، تا حدی که فرد به مرحله انفجار میرسد که دیگر کنترلاش ناممکن میشود.
لازم است این خشونت با راهکارهای مناسب و دقیق بدون آسیبپذیریهای جانی و روانی رفع گردد. ورزش و فوتبال امروز تا حدی یک بخش کوچک ارضای این غرایز بشر را در عهده گرفته است. فوتبال میتواند جهان را به دو قطب تقسیم نماید. جهان فوتبال، جهان دو قطبی است، قسمی که دو قطب متضاد بتواند هردو غرایز انسان را رفع نماید، مثل دو قطب غرایزی انسان؛ غرایز عشق و ترحم و غرایز نفرت و پرخاشگری. طرفداران تیم پیروز مسابقه قطعاً به ارضای نفس غرایزی پرخاشگری و تخریبشان میرسند و این به لحاظ روانی به سلامت این کتله اجتماع مفید است و حتا گفته میتوانیم به امنیت کشور کمک میکند.
و آنکه طرفداران تیم شکست خورده مسابقه، غرایز پرخاشگری شان شدت مییابد و تا دایر شدن مسابقه دور دوم، سخت در عذاب و استرس ناشی از خشونت پرخاشگری به سر میبرند، این نیز میتواند خوب باشد به این دلیل که غرایز به سمت مسالمتآمیز آن هدایت داده شده است و تیم بازنده میتواند بر اساس برنامهریزی دقیق و تمرینات مکرر، آمادگی پیروزی را به دور دوم مسابقه بگیرد و برای پیروزی تلاش نماید. تیمها مسئولیت دارند تا برای ارضای غرایز طرفدارانشان، مسابقه مستمر دایر نمایند و همیشه تلاش برای کسب مقام اول را نمایند.
سرمایهگذاری هنگفت مالی و انسانی بر اهمیت این بازی افزوده است. نکته جالب این میتواند باشد که این غرایز در چارچوب قوانین بازیهای المپیک طبق تقویم زمانی، کنترل میشود. به این معنا که برای رفع غرایز انسانها فرصت میدهد و این فرصت در قالب تقویم زمانی مشخص میشود، چنانکه با دایر شدن هر بار مسابقه، تیمها این فرصت را دارند که برای بازی آمادگی کامل بگیرند.
و این کار از طرفی سبب از هم پاشیدگی شدت هر یک غرایزها میگردد، یعنی غرایز «حال» را در تقویم زمانی برای آیندهای دور، به تعویق میاندازد تا از شدت خشونت آن کاسته شود و از سوی دیگر سبب تقویت غرایزی میشود تا پیوسته و ادامهدار باشد. غیر از این روش سرکوب غرایز، روشهای دیگر نیز وجود دارد. اغلب کشورهای جهان اول میکوشند تا تمام این غرایز را برآورده کنند تا دیگر زمینه برای فعالیت و خواستههای شهروندان که سبب اخلال امنیت ملی شود میسر نگردد.
این روشها میتواند قانون به رسمیت شناختن خودکشی و همجنسگرا و دیگرباشان جنسی باشد. این که فرد تحت شرایط خاص پزشکی اختیاراتی را داشته باشد که خود بتواند به زندگیاش پایان دهد، بدون اینکه کوچکترین صدمهای به دیگران برساند، یا به دلایل نفرت از جنس مخالف میتواند به همجنس خود عشق بورزد و یا به جای کوبیدن مشت به دیوار، قلم بگیرد و بنویسد، کتاب بخرد و بخواند و امثال این.