انحطاط رمان یا بحران تخیل؟ (2)
ادبیات و به خصوص رمان، داستان، روایات و فرا روایات، یکی از مهمترین و اساسیترین ابزارها برای نگرستن و تأمل انسان به لایههای ظریف و پنهان زندگی و هستی او به شمار میرود. ازینرو، پیوند عمیقی نیز شکل گرفته است. رمان را میتوان همچون چشم تیز بین برای کاویدن روان پیچیده انسانها و لایههای ظریف زندگی بشر در نظر گرفت. با توجه به جایگاه و نقش رمان در زندگی انسانها برخی چالشها نیز فرا روی این مهم قرار گرفته است که از اهمیت و رسالت آن کاسته است. بنابراین، این یادداشت تلاش میکند موضوع انحطاط رمان را به بررسی بگیرد.
- ژانپل سارتر؛ با نام و آثار سارتر همگی آشنایی دارند. از سارتر گاهی به عنوان نویسنده رماننویس و گاه به عنوان فیلسوف اگزسستانسیالیسم و گاهی به هر دو عنوان یاد شده است. هر چند سارتر را یکی از بنیانگذاران مکتب فلسفی اگزستانسیالیسم یاد میکنند ولی اثر فلسفی او فراتر از چهار کتاب نمیرود، در صورتی که مقالات و رمانهای ادبی او به مراتب بیشتر از اثر فلسفی او است.
به هر حال، سارتر در عصر خودش و تاکنون در حوزه ادبیات به صورت خاص کاری مهم و ارزشمندی کرده است. گرایش ادبی سارتر مکتب به خصوص خودش را دارد هر چند که فعالیتهای سیاسی و اندیشههای اجتماعی و فلسفی او برخاسته از سوسیالیسمـ ماتریالیستی است.
بنابراین، گرایش او بیشتر به ادبیات سوسیالیستی است تا ادبیات که در بستر نظام سرمایهداری شکل بگیرد. هر چند میتوان گفت ادبیات ممکن از هر دو مکتب به صورت خاص پیروی نکند. به همین لحاظ سارتر طرفدار ادبیات متعهد است. سارتر معتقد است که ادبیات ابتدا وسیلهای برای پرکردن خلاء درونی انسان و سپس وسیلهای برای هستی شناسی است. ابزارهای ادبیات را (زبان، اندیشه، تخیل، داستان یا نثر) میداند. - موریس بلانشو؛ میتوان گفت بلانشو یکی از نویسندگان و منتقدین برجسته جهان است. او در کتاب «ادبیات و مرگ»، «ادبیات و حق مرگ» و همچنان در سلسه مقالات ادبی و کتاب «فضای ادبیات»، ادبیات را زاییده عمل ناممکن آفریدن از هیچ میداند. پاییدن زندگی در مرگ که منشاء اثر هنری یا نوشتن از همین نقطه آغاز میشود یا زبان ادبی کوششی است که میکوشد تا آشکارگی چیزی بشود که آشکارگی نابودش میکند.
یک کوشش تراژیک «ادبیاتی که میخواهد معنا را ویران کند و به پیش از آن برسد در مییابد که از معنا و کلیت گریزی ندارد». بلانشو، تقاضای نوشتن؛ یعنی زبان ادبی میکوشد تا رسیدن به پیش از معنا، معنا را نابود کند. اما چیزی که در عوض به آن میرسد، امکان معناداری بطور کلی است. اینکه بگوییم «هیچ معنای نیست. خود یک معنا است». بلانشو امکانهای را در ادبیات خلق کرد که تا هنوز نظیر خود را به عنوان یک منتقد ادبی نداشته است. ذهن خلاق و پیچیده بلانشو دریچههای نو بر روی ادبیات گشود. در سراسر آثار او از مرگ نام برده شده است. مرگ برای بلانشو همان نقطه آغاز فعالیتها از جمله فعالیت ادبی و نوشتن است. مرگ مرکز ثقل ادبیات در نوشتههای بلانشو به شمار میرود. مرگ در ادبیات بلانشو خیلی مفهومی پُر بارتر و معنامند است. علاوه بر این، او با نوشتن، مرگ را به سخره گرفت و نشان داد که انسانی که با ادبیات میزیید با مرگاش نمیمیرد. - نوام چامسکی؛ استاد زبانشناسی و فلسفه انستیتوت تکنالوژی ماساچوست. استاد فلسفه دانشگاه کلمبیا، جورج میلر، همچنین استاد روانشناسی دانشگاه پرینستون و جمیز شوارتس. چامسکی با این شهرتاش آثار علمی زیادی نوشته است. او طرفدار ادبیات است و بحثهای تخصصی زبان و روانشناسی و تفکر و اندیشه را با هم خلط و به یک گفتمان قوی ادبیاتی مطرح کرده است.
به باور چامسکی؛ «زبان نوعی روند رهایی از خردگرایی مفهوممدار، منطقی یا استدلالی است». او زبان را سرمنشاء اصلی تفکر و اندیشه مینامد. بر این اساس که «درک شمی زبان نخستین نقش و عمل همان نیروی واحد و یگانه است که خرد نامیده میشود». اینجا سوالی مطرح میشود که وقتی زبان خرد است پس زبان چیست و خرد کجاست؟ یا وقتی زبان را خرد بقبولیم، کارکرد خرد چیست؟ زمانیکه زبان خرد باشد نقد رهایی از خردگرایی چه معنا میدهد؟ به هر حال مجالی برای پاسخ یکایک این پرسشها در این یادداشت نمیگنجد. به این ملحوظ خود را به اصل موضوع متمرکز میکنیم.
آنچه را تاکنون گفتهایم کلیتی است از ادعای ادبیات برای بیان و رهنمون بشری که در قالب داستان، شعر، نثر و تاریخ مروج است و از طرفی جاناتان کالر این را نیز مطرح کرده که «تبیین تاریخی نه از منطق علیت علمی که از منطق داستان تبعیت میکند». بر اساس همین ادعاها و استدلال است که دوران خردگرایی محض رو به زوال است و جای آن را ادبیات؛ رمان، داستان و شعر گرفته است و این امیدواریها را ایجاد کرده است که با استفاده از تکنیکها و روشهای داستان نویسی، الگوی متناوب از حل مشکلات برای جامعه مدرن ارائه دهد. اما با گذشت یکونیم قرن، سروصداهای جدید از غرب به گوش میرسد که تیغ تیز منتقدین را نیز به همراه داشته است و از آن به عنوان «انحطاط رمان یا بحران تخیل» میتوان نام برد و این عجیب است.