انحطاط رمان یا بحران تخیل؟ (3)
انحطاط رمان را میتوان به عوامل متعددی نسبت داد، از جمله انحطاط فرهنگی، سیاست نفی و سرکوب، اما مهمتر از همه، چگونگی شکلگیری جریانهای سیاسی-اجتماعی است که در بستر فرهنگی شکل گرفته و فرهنگ را به ابتذال و فرومایهگی میکشاند. این موضوع هر چند در جامعه تکاملیافته ناممکن است، اما میتواند به گونهای دیگر و به شکل دیگر صورت بگیرد.
دوم؛ نظریه منتقدین ادبی:
انحطاط رمان را میتوان به عوامل متعددی نسبت داد، از جمله انحطاط فرهنگی، سیاست نفی و سرکوب، اما مهمتر از همه، چگونگی شکلگیری جریانهای سیاسی-اجتماعی است که در بستر فرهنگی شکل گرفته و فرهنگ را به ابتذال و فرومایهگی میکشاند. این موضوع هر چند در جامعه تکاملیافته ناممکن است، اما میتواند به گونهای دیگر و به شکل دیگر صورت بگیرد.
یکی از همان اشکال انحطاط رمان است و این برای جامعه ادبی خیلی مهم است که چرا ابزاری چون رمان، شعر و داستان دوران شکوفایی و آن کثرت مخاطبان خود را از دست داده است. ابزاری که انسان در خصوصیترین حالت خود آن را یگانه امیدی برای پیکار با هستی در دست داشت.
داریوش شایگان: به گفته داریوش شایگان: “رمان تقدیری بسی شگفتانگیز داشت”. قالبی بود که با مدرنیته زاده شده بود و وظیفهای مضاعف بر عهده داشت و میبایست هم خلائی را که رشد علوم طبیعی در پی آورده بود، پُر کند و هم به آن عرصه جادویی که با انحطاط دین واپس رانده شده بود، پر و بالی دوباره بخشد. یعنی دو فقدان را همزمان بر دوش میکشید، فقدان دین که از اسطورههای بنیانگذار خود محروم شده بود و فقدان حاصل از علمی که به گفته هوسرل، نقش مضاعف داشت؛ یعنی هم آشکار میکرد و هم نهان.
اما به نظر میرسد که رمان نهتنها این دو فقدان را پر و رفع نتوانست، بلکه خودش دچار یک نوع فقدان و بیماری گردید. این فقدان و بیماری دقیقاً چه بوده میتواند؟ کدام نیروها باعث شده است که رمان را به بیماری دچار کند؟ کار نویسنده دخیل در این موضوع است یا رمان، دیگر آن انتظاراتی را که در مخاطبان خود ایجاد کرده بود، از دست داده است؟ در پی چستی و چرایی همین موضوع میرویم اما قبل از آن به سراغ تحقیقی از ماری دومناک میرویم.
ماری دومناک: دومناک معتقد است که انحطاط رمان فرانسوی از سی سال پیش به اینسو، پدیدهای صرفاً فرانسوی نیست و همه کشورهای اروپایی را در بر میگیرد. این انحطاط عارضهای زودگذر نیست، بلکه نشانهای بیماری عمیقی است که مبتلا به خلاقیت هنری به طور کلی است و از یک بحران اساسی در تخیل خبر میدهد.
به باورمنتقدان، عوامل پدیدآورنده این بحران متعددند، نخست اینکه بسیاری از رمانها با عینیت و واقعیت زندگی ریشه ندارند، به تابوهای جامعه معترض نیستند و هیچ تصویری از لایههای اجتماع عرضه نمیکنند. دوم، در روزگار فعلی ما پیوند تخیل و واقعیت قطع شده است و سوم اینکه، بسیاری از رمانها به عمق وجود نفوذ نمیکند و این سبب فاصله گرفتن از رمان شده است.
عوامل دیگری از عارضه رمان را میتوانیم به فرهنگها نسبت دهیم. مثلاً طبق مکتب پساساختارگرایی، رمان یا هر متنی با بازخوانی هر خوانندهای تولید دوباره و کثرت مییابد و متن توسعه پیدا میکند تا به منزه ظهور برسد. بنابراین، فرهنگ کتابخوانی در برخی جوامع از جمله در ساحه زبان فارسی در مقایسه با غرب خیلی ناچیز و کم اند. این کار سبب میشود که از یک سو طرفداران و خوانندگان از رمان کم شود که بیشتر از بیتوجهی دستاندرکاران فرهنگی صورت میگیرد و دوم نویسندگان مورد ستایش و استقبال قرار نگرفته، در نتیجه نسبت به کار نویسندگی بیتوجه و کم اهمیت فعالیت میکند. از طرفی دیگر این عوامل سبب میشود، به گفته لوران داندرو “ادبیات بیجان شود و به سطح روایات عادی و مبتذل تنزل یابد”. چیزی دیگری را نیز به دنبال دارد و آن مصنوعی شدن ادبیات است که برای ارضای نفس قابل پذیرش نیست و از اینرو آثار ادبی ملالآور و کسالتبار میشود و نقش محوری خود را از دست میدهد.
با این همه مواردی که یاد آور شدیم، به پرسشهای زیادی نیز بر میخوریم و آن این است که، آیا واقعاً عمر رمان گذشته است و رو به زوال است یا دست نویسندگان از خواستگاه اصلی رمان کوتاه است؟ اگر دست و پای نویسندگان از خواستگاه اصلی رمان کوتاه است، باید این قالبهای دستوپا گیر شکستانده شود. اگر شخصیتها و طرحهای جدید از آنچه که بتواند تابوها و خلاها را آماج قرار دهد ارائه شود. اگر مشکل از خود نویسندگان است، پس چرا نقض و عوارض را به گردن رمان میاندازند؟
این پرسشهایی اند که ذهن مرا درگیر کرده است، اما به باور من طبق همان گفته ماری دومناک، مشکل اصلی از خود رمان نیست، بلکه مشکل اصلی بحران تخیل است. بحران که پدیدهی زودگذر نیست و یک معضل بزرگ و دائمی در جامعه ادبی و پسامدرن غرب به خصوص اروپا رخنه کرده است و تا جایی این گفته واقعیت دارد، زیرا بسیاری از نویسندگان غربی بخشی اعظم از شخصیتهای داستانی و روایات خود را از پیرامون میگیرد. به این معنا که خارج از حوزه ادبیات اروپا شخصیتهای داستانی و روایات از بیرون الهام گرفته شده و در قالب ادبیات غربی به چاپ و نشر میرسد.