زندگی دوزخی در کابل
فردای کابل را وحشتناک و رنجآور میبینم، کابل به احتمال بسیار زیاد در ماههای آینده به بزنگاه بیش از شش میلیون درنده گرسنه تبدیل خواهد شد که هرکدام برای زنده ماندن مجبور است دیگری را نابود کند.
محمدآصف طیبی، مدیر مسئول
افغانستان در آستانهی فاجعه نه، در عمق فاجعه قرار دارد. قیمتها به بالاترین حد خود رسیده است. یک بوری آرد از مرز 3000افغانی گذشته، برای خرید یک حلب روغن باید 3200 افغانی پرداخت کنیم، یک کیلو گاز 110 افغانی و یک لیتر تیل نیز 105 افغانی است. تمامی اجناسی خوراکه، پوشاکه و مواد گرمازا که از نیازهای اولیه هر خانواده است، قیمتشان چندین برابر افزایش یافته است.
تبادله افغانی به دالر هرچند به صورت رسمی ممنوع شده، اما در بازار سیاه آخرین نرخها از شام روز گذشته 146 افغانی است. اکثر عمدهفروشیهای شهر از روز گذشته تعطیل شده و کسبهکاران و فروشندگان گفتهاند که تا اطلاع ثانوی نه میفروشند و نه هم خرید میکنند.
بسیاری از تاجران و فروشندگان عمدهی مواد غذایی، صحی و لباس در کابل، هنگ کردهاند و تنها راهحلشان، توقف مبادلات است که از روز گذشته در بسیاری از مناطق شهر به اجرا گذاشته شده است. قیمت دارو در بسیاری از مراکز صحی و دواخانهها از توان خرید بالا رفته و بسیاری از دواخانهها فروش دارو را متوقف کردهاند.
کرایه حمل و نقل چندین برابر شده و نرخ تاکسی در اکثر مسیرها در پایتخت دو برابر افزایش یافته است. رانندگان به دلیل افزایش بیپیشینهی قیمت تیل یا موترهایشان را پارک کردهاند و یا آنکه دو برابر روزهای گذشته کرایه دریافت میکنند. جنجال و درگیری رانندگان و مسافران بر سر میزان کرایههای دریافتی در تمامی ایستگاهها جریان دارد و حتا مسافران برای این که از کدام ایستگاه سوار شدهاند، چانه میزنند.
خانوادهها نهتنها حالا که از ماهها به این طرف هیچ درآمدی نداشتهاند. تمامی ذخایر خانگی و بانکی رو به اتمام است. شاید تا یک هفته قبل نگران سوخت زمستان بودیم، اما امروز نگران نان چاشت و شب هستیم. هیچ ذخیرهای نیست و بسیاری از مردم لحظهبهلحظه به نانواییها مراجعه میکنند تا ببینند که قیمت یک قرص نان اکنون چند شده است؟
روزگار چهره خشن و بیرحم خودش را به مردم نشان داده است. جهنمیترین روزهای کابل را تجربه میکنیم. حتا مردم غم مرگ را فراموش کردهاند. در ابتدا فکر میکنیم که مردم بیتفاوت شدهاند، اما فاجعه عمیقتر است، مردم درماندهاند، یعنی هیچ راهی را پیدا نمیتوانند. همه میگویند: چه کار کنیم؟ و همه پاسخ میدهند که کاری نمیتوانیم.
حاکمیت هیچ راهکاری ندارد، نه اینکه نمیخواهد کاری کند، ساده بگویم نمیتواند. بسیار ساده میگوید: «مرگ و زندگیتان دست خداست»، نان خدا میدهد و قحطی را نیز خدا میآورد. مردانی که عمرشان در کارزار جنگ و خشونت گذشته است، راهکاری برای زندگی ندارد. مهمترین راهکارشان کشتن و کشتهشدن است و بس. بسیاری از مردم نیز هنوز هم به این حرفها گوش میدهند و فکر میکنند که خشم خدا این ملت را گرفتار کرده است.
فردای کابل را وحشتناک و رنجآور میبینم، کابل به احتمال بسیار زیاد در ماههای آینده به بزنگاه بیش از شش میلیون درنده گرسنه تبدیل خواهد شد که هرکدام برای زنده ماندن مجبور است دیگری را نابود کند. این آینده تا حد زیادی طبیعی است؛ زیرا در شرایط عادی هیچ راه دیگری نمیتوان برایش تصور کرد. همین اکنون آمار سرقتهای مسلحانه و قتلهای ناشی از این نوع سرقتها نهتنها در کابل که در بسیاری از شهرها، از حد قابل تصور گذشته است. آمارهای خودکشی به دلیل فقر و نداری هم روزبهروز افزایش پیدا میکند.
در نبود رسانهها و فضای وحشتناک خشم و خشونت، بیش از نود درصد این مرگها خاموشانه گم میشوند و تنها درصد بسیار کمی که از کنترل نهادهای خشن امنیتی بیرون میشوند، تبدیل به خبر میشوند. سخنگویان حاکمیت به دروغ آمار کشتار و جرایم را صفر اعلان میکنند، در حالی که بسیاری از خانوادهها با تهدید، مرگ عزیزانشان را با خود آنها زیرخاک نگه میدارند.