صداقت، دقت و شهروند محوری در خبررسانی

توافق جدید دوحه؛ راه‌حل، یا چشم‌پوشی از واقعیت‌ها

آن‌چه در افغانستان به عنوان یک مشکل تاریخی مطرح است، تمرکز قدرت به دست قبیله است. حالا فرق نمی‌کند این تمرکز قدرت به دست امیرالمومنین باشد یا رئیس جمهور، توسط قانون چنین تمرکز قدرتی به وجود بیاید یا با زور اسلحه، از راه انتخابات به دست آید یا از راه لویه‌جرگه؟

محمدآصف طیبی

طالبان کم‌کم به این‌که به تنهایی قادر به اداره افغانستان نیستند و نمی‌توانند پاسخگوی افغانستان پسا دموکراسی باشند، قناعت کرده‌اند. به همین دلیل، منابع موثق به ما می‌گویند که هیئت طالبان در آخرین سفرش به دوحه، پایتخت قطر، پیشنهاد تشکیل «حکومت مشارکت ملی» با محوریت قانون اساسی کنونی را پذیرفته و حاضر است زمانی را برای برگزاری انتخابات یا لویه‌جرگه برای کسب تکلیف از دیدگاه مردم در نظر بگیرند.

این پیش‌رفت در جای خود قابل تحسین است، اما آیا می‌توان آن را به عنوان یک راه‌حل بنیادی و ریشه‌ای برای بحران افغانستان در نظر گرفت؟ سوالی که ممکن است برای بسیاری پاسخ منفی داشته باشد. نگاه مقطعی و زمان محور به مشکل تاریخی افغانستان در چهار دهه گذشته باعث شده که افغانستان همواره در نبرد سخت بین زنده ماندن و نابود شدن دست‌وپنجه نرم کند و تاکنون هیچ‌گاه فرصتی برای درگیر شدن برای حل اساسی مشکل خود نیافته است.

این‌که دیگر گروه‌ها به طرح دوحه چقدر ایمان دارند، من نمی‌دانم، اما گروه‌های نزدیک به طالبان و در مجموع سیاست‌گران پشتون‌تبار، روی اجرای این طرح اصرار دارند. آن‌ها با مطرح کردن واقعیت مصلحتی به نام وضع موجود، تلاش دارند به دیگران تفهیم کنند که هر وضعیتی به جز وضعیت کنونی، می‌تواند ایده‌آل باشد. موضوعی که در چهار دهه گذشته نیز بارها مطرح شده و هر بار با کم‌ترین دست‌آورد ناکام شده است.

چنان‌چه می‌دانیم بسیاری از امیدهای این روزها در روزهای برگزاری نشست «بُن» نیز وجود داشت. در بُن با این ایده که خود نوشتن قانون اساسی یک پیش‌رفت است، توجیه کردیم که کیفیت قانون اساسی زیاد فرق نمی‌کند. به همین دلیل به جزئیات آن قانون اساسی توجه نکردیم و افراد دخیل در سیاست، بدون توجه به واقعیت‌های تاریخی به موضوعی تن دادند که در نهایت 20 سال بعد با زبان خودشان اعتراف کردند که نظام مبتنی بر قانون اساسی 1382 پاسخگو نیست و نیاز به تغییر دارد.

یکی از مهم‌ترین دست‌آوردهای نشست اخیر دوحه، تن دادن طالبان به حکومت مشارکتی مبتنی بر قانون اساسی کنونی دانسته می‌شود، غافل از این که همین قانون اساسی، اساس مشکلات کنونی است و در 20 سال گذشته نیز بحران حکومت‌داری در افغانستان را ریشه‌دارتر و عمیق‌تر نمود.

در چهل سال اخیر، تمامی نسخه‌های تجویزی برای بیماری افغانستان، نسخه‌های عاجل بوده و همین مسئله باعث شده که هیچ‌کدام تبدیل به راه‌حل اساسی نشوند. این نسخه‌ها تنها توانسته‌اند بیمار را سراپا نگه‌دارند، بی‌آنکه بتوانند به صحت‌یاب شدن او کمک کنند.

آن‌چه در افغانستان به عنوان یک مشکل تاریخی مطرح است، تمرکز قدرت به دست قبیله است. حالا فرق نمی‌کند این تمرکز قدرت به دست امیرالمومنین باشد یا رئیس جمهور، توسط قانون چنین تمرکز قدرتی به وجود بیاید یا با زور اسلحه، از راه انتخابات به دست آید یا از راه لویه‌جرگه، در تمامی حالات مشکل‌ساز است؛ زیرا تمرکز قدرت، تداوم اعمال تبعیض سیستماتیک علیه گروه‌های بیرون از قدرت است و تداوم بی‌عدالتی و این کلید بحران‌های چهل سال گذشته و حتا 300 سال گذشته است.

بنابراین، راه‌حل بنیادین، نام‌ها نیست، بلکه کارشیوه است، تمرکززدایی از قدرت تنها راه‌حل اساسی است، تمرکززدایی از قدرت به شیوه‌های مختلف می‌تواند صورت گیرد. مهم این است که تمرکز قدرت از دست قبیله خارج شود و به جای فاکتورهای قومی و قبیله‌محور، اصول و ارزش‌های شهروند محور پیشنهاد گردد. تمرکز از قدرت می‌تواند با تدوین قانون اساسی صورت گیرد که انحصار قدرت را از دست قبیله رهایی بخشد؛ زیرا با این رهایی، افغانستان به رهایی می‌رسد.

             
     

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سیدعزیزالله
سیدعزیزالله
2 سال قبل

کاملا درست است

تماس با ما: contactus@paikaftab.com
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x