صداقت، دقت و شهروند محوری در خبررسانی

افغانستان و خاموشی مدافعان حقوق بشری

آیا به این اندیشیده‌ایم که حدومرز حقوق بشر و دادخواهی برای ستم‌دیدگان و دایره عمل‌کرد فعالین حقوق و دیگر پرچم‌داران حقوق انسانی و بشری، باسیاست اندازه‌گیری می‌شود، نه با انسانیت؟

مینا حسینی

آن‌چه در افغانستان می‌گذرد؛ شاید کمتر توانسته حساسیت برانگیز باشد. راستی از خود پرسیده‌ایم، دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، جدای از کشورهای صاحب نفت و قدرت هسته‌ای است که هرروز مسائل مربوط به آن‌ها در سرخط خبرها قرار می‌گیرد، ابعاد بزرگ‌تری هم دارد؟

آیا به این اندیشیده‌ایم که حدومرز حقوق بشر و دادخواهی برای ستم‌دیدگان و دایره عمل‌کرد فعالین حقوق و دیگر پرچم‌داران حقوق انسانی و بشری، باسیاست اندازه‌گیری می‌شود، نه با انسانیت؟

افغانستان از جمله بدشانس‌ترین کشورها بود که برای مدت کوتاهی توانست در کانون توجه جامعه جهانی قرار بگیرد و کوچک‌ترین تا فاجعه‌آمیزترین وقایع در آن از مرزها عبور کرد و متوجه جامعه بین‌المللی شد و با قدرت تبلیغاتی رسانه‌ها، همه به افغانستان و سرنوشت مردم آن علاقه‌مند شدند؛ اما امروزه همین کشور جاذبه‌ای برای کسی نیست و منفعتی قابل‌توجه برای اربابان سود و سرمایه وجود ندارد؛ تا بتواند توجه غول‌های حقوق بشری خارجی پرخرج‌ومخارج را به خود معطوف ساخته و صدای این مردم مظلوم را به گوش جهان برساند.

در افغانستان، زنان و دختران محکوم به قربانی شدند و قیمت یک کودک از یک‌صد هزارتا یک‌صدوپنجاه‌هزار افغانی و قیمت یک کُلیه انسان از یک‌صدوپنجاه تا دوصدوبیست هزار افغانی است. خانواده‌های که از بیچارگی دست به فروش کودک و کُلیه‌شان می‌زنند، کمتر ارزش و بهایی برای جهانیان دارند و کسی به دنبال داغ کردن موضوع و بلند کردن فریاد حقوق بشرخواهی و توجه به نقض آن نیست.

جامعه جهانی در طول سالیان درازی که از حقوق بشر دم زده و برای احقاق آن در هر گوشه‌ای از این دنیا رحل اقامت افکنده‌اند، ثابت کردند که انتخاب‌های‌شان سلیقه‌ای و سیاسی است و نه بر اساس حس واقعی و نیک انسان‌دوستی محض! امروز در کشوری به نام افغانستان زنان از بخت بد مسلمان هم هستند، محکوم به قربانی شدن، از درس و تحصیل گرفته تا وظیفه از دست‌شان گرفته شده؛ اما بازهم آب از آب تکان نمی‌خورد، جامعه جهانی و سازمان‌های حقوق بشری فقط و فقط نگاه می‌کنند که زنان افغانستان در کوچه و پس‌کوچه قربانی بدهند.

به راستی وجدان جمعی و جهانی در این مورد چه خواهد گفت؟ آیا واقعاً وجدانی جهانی وجود دارد و یا قبل از هر تصمیم و فیصله‌ای اول سوال می‌شود که هزینه دفاع از حقوق زنان و کودکان چقدر است؟

سودی که حاصل می‌شود کدام است؟ و مهم‌تر از همه این‌که اصلاً به ما چه مربوط می‌شود که آن‌چه می‌گذرد، جنایت و یا تجاوز به حقوقی صورت گرفته است؟ آیا ارزش حمایت، یا پوشش رسانه‌ای را دارند؟ یا بود و نبودشان هیچ تاثیری بر روی معادلات جهانی و اقتصادی و سیاسی‌شان ندارد؟ پاسخ به این سوالات و سوالاتی ازاین دست است که تا امروز صدای زنان در گلو خفه‌شده است و کسی به صورت جدی برای دفاع از حقوق آن‌ها بر نخواسته است.

سازمان‌های حقوق بشری یک بار دیگر لکه سیاه و تاریک شرم‌آوری را در کارنامه خود ثبت کرد. با سکوت و بی‌تفاوتی در قبال کشته شدن زنانی که نیمی از نفوس جامعه در سراسر دنیا را تشکیل می‌دهند، یعنی جزئی از دنیای انسان هستند؛ اما دنیای که دَم از حقوق بشر می‌زند، امروز کم‌تر از هر زمان دیگر معنا پیدا می‌کند و با وضعیت آشفته و درهم‌ریخته‌ای که دارد، نخواهد توانست کسانی را که به نام انسان و به جرم زن بودن و در اقلیت قرار گرفتن، از بین می‌روند را حمایت درست و همه‌جانبه کند.

امروز شاید یکی از تلخ‌ترین صفحات تاریخ جهان رقم می‌خورد و کسانی که جز انسان‌های سرزمینی هستند؛ هنوز یک اقلیتی بی‌ارزش و بدون حمایت‌کننده به‌حساب می‌آیند و کشته می‌شوند و مورد تعرض و تجاوز قرار می‌گیرند و حتا با وقاحت تمام جلو درس‌شان گرفته از دفتر کارشان اخراج می‌شوند که حق طبیعی آن‌ها است.

کجا هستند تمام کسانی که دَم از حقوق بشر می‌زنند و وضعیت زنان در افغانستان چرا تا این حد بغرنج شده و با بی‌تفاوتی جهانی؛ بحران در آن روزبه‌روز عمیق‌تر می‌شود؟ دنیا و یا به عبارتی سازمان‌های بین‌المللی و حقوق بشری چه عکس‌العملی دراین باره نشان داده‌اند و چه باید بکنند تا زنان که نصف از پیکر جامعه به شمار می‌آیند خود را تنها احساس نکرده و حمایت جهانی را با خود داشته باشند.

افغانستان صفحه‌ای و ورقی شد در تاریخ حقوق بشری و انسانی که ندای یاری خواسته، دیده‌بان حقوق بشر هم‌کیش‌شان را یک بار دیگر بی‌پاسخ گذاشتند و اگر این روند را کل جهان بخواهد روزی تطبیق شود؛ این روح سرد و کرخت شده‌ای که امروز در دنیا تزریق‌شده است و هیچ فاجعه‌ای نمی‌تواند آن‌ها را تحریک و تهییج کند و در صفوف مشترک سازمان‌دهی کند و برای اعتلای عزت انسان دوباره بسیج‌شان کند.

این روح سردی که حقارت می‌دمد و تفرقه و چنددستگی می‌زاید و جامعه بشری را تکه، تکه‌وپارچه، پارچه کرده است، از کدام گورستان شوم رهاشده است؟ از کدام اندیشه و طرح دهشت‌ناک علیه جهان ریشه گرفته است؟ شناخت دشمن، قدم اول برای پیروزی است، چرا که نبرد در تاریکی، مختوم به شکست است.

             
     

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تماس با ما: contactus@paikaftab.com
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x