صداقت، دقت و شهروند محوری در خبررسانی

روایتی از روزهای خاکستری و نبض آخر جمهوریت

روز 15 اگست و پس از آن، تیتر خبرهای داغ جهان شده‌ بودیم و رسانه‌های خارجی با شماتت کامل، درد‌ها و حکایت‌های ما را سرخط خبرهای خود می‌ساختند. قصه آدمیانی که به بال‌ هواپیما‌های نظامی امریکایی آویزان شده بودند، تیتر اول خبرهای جهان بود.

در سکوت یکی از شب‌های تابستانی برچی (جایی که شب‌هایش همیشه تاریک و روزهایش سوگوار بود)، امتحان آخر سمستر ششم نزدیک بود و معمولاً درس‌ها را در شب‌های نزدیک امتحان بیش از هر روز مرور می‌کردم. من اما در لابلای درس خواندن، ابری از جلوی چشمانم عبور ‌کرد و ناخودآگاه ذهنم به آینده‌ای نامعلوم پر کشید و شدیداً نگران شدم. این دقیقاً زمانی بود که تقریباً همه ولسوالی‌ها پیاپی سقوط کرده و هیچ کس باور نمی‌کرد که کابل این قدر زود سقوط نماید و رویاها به یغما برود.

با تمام همان ناامیدی‌ها و‌دل‌شوره‌ها، دوباره صبح می‌شد و صدای پرندگان خوش‌آواز را از کلکین می‌شنیدم و با خود می‌گفتم خوب است که هنوز خون در رگ‌های این زندگی جریان دارد.

رویداد غم‌انگیز 15 اگست است و اوضاع بحرانی و شکننده به نظر می‌رسد و ما هم دیرمدتی است که انگیزه‌ای برای ادامه تحصیل و گرفتن مدرک نداریم، اما باز هم به خاطر امتحان، ذهنم را به درس‌ها و گفته‌های استاد متمرکز می‌سازم و ناگهان در بین حرف‌های استاد می‌پرم، “استاد: به نظر شما کابل سقوط خواهد کرد؟”

استاد با خون‌سردی پاسخ می‌دهد: “نخیر خیال‌تان جمع باشد، کابل به زودی سقوط نمی‌کند، هیچ امکان ندارد که پایتخت با این کش‌وفش‌های حکومتی و ارتش این چنینی زود از پای بیفتد”. ساعت 10 صبح است، هنوز حرف استاد ادامه دارد که از بیرون سروصدا می‌آید که طالبان به دروازه شهر رسیده‌اند و ارگ تخلیه شده است و در نهایت کابل سقوط کرده است.

من اما یک‌باره ذهنم برای پایان و رد این خبر شروع به تسلی می‌کند. باورم نمی‌شود، نه این خبرها دقیق نیست و کابل به این آسانی سقوط نمی‌کند. چطور ممکن است طالبان یک شهر و یک مملکتی را که در مدت 20 سال در آن  سرمایه‌گذاری‌های گوناگون انجام شده، یک‌باره به تصرف خود درآورند و دمار از روزگار مردم بگیرند. چگونه ممکن است که تمام تلاش‌های داخلی و خارجی به خصوص امریکایی‌ها که مبلغ هنگفتی را برای مبارزه با تروریزم در این کشور به مصرف رسانده بودند، نابود شود؟

ساعت 11 صبح است. راحتی و چهره خوشِ کابل به‌هم ریخته و همه سراسیمه شده‌اند، انگار شهر گیج است و از درد آبستن به خود می‌پیچد. خبرهای بد به گوش می‌رسد. هر کس می‌گفت که رئیس جمهور و تعدادی از مقام‌ها فرار کرده و کابل خالی شده است. این‌جا بود که تیری از کمان مغزم به سمت آسمان جهید و خودم را با کوله‌باری از غم و آینده نامعلوم، میان هیاهوی شهر یافتم.

شب شد، ما با یک صحنه تراژیک، شبیه مرگ ناباورانه به چهره‌های غم‌زده هم‌دیگر نگاه می‌کردیم، اما تراژدی دردناک آن دم بیش‌تر شد که طالبان پرچم سه رنگ و نماد «جمهوریت» را به زمین کشیدند و بیرق تک‌رنگ خود را ظفرمندانه بر بلندای «سپیدار» و «ارگ» نصب کردند. من آن روز غمگینانه گریستم.

روز 15 اگست و پس از آن، تیتر خبرهای داغ جهان شده‌ بودیم و رسانه‌های خارجی با شماتت کامل، درد‌ها و حکایت‌های ما را سرخط خبرهای خود می‌ساختند. قصه آدمیانی که به بال‌ هواپیما‌های نظامی امریکایی آویزان شده بودند، تیتر اول خبرهای جهان بود. انبوه جمعیت پشت دروازه‌های میدان هوایی کابل که می‌خواستند به هر طریقی از کشور خارج شوند نیز جهان را تکان داد. کشته شدن نزدیک به 200 تن در اثر حمله انتحاری در یکی از ورودی‌های میدان هوایی کابل که مسئولیت آن را داعش پذیرفت، بدون تردید غمگین‌ترین داستان‌های آن روزهای کابل بود. نمی‌دانم کابل چگونه آن درد را تحمل کرد و یک‌سال بی‌حرمتی، فقر، فروپاشی و بی‌دولتی را تاب آورد.

قصه 15 اگست، فراتر از روایت‌های ما و من است. در این گزارش پای صحبت‌های کسانی نشسته‌ام که هرکدام قصه و تجربه متفاوتی از سقوط کابل دارند. یکی از این شخصیت‌ها محمد نبی، آگاه و تحلیل‌گر مسایل سیاسی است.

این آگاه مسایل سیاسی می‌گوید: “سقوط جمهوریت به تدریج و از آوان تقلب‌های انتخابات ریاست جمهوری، تشکیل «حکومت وحدت ملی»، گفتگوهای قطر و توافق‌نامه دوحه آغاز و سر انجام یک سال قبل و در یک بازی استخباراتی از قبل ترتیب‌شده بیرونی در هم‌کاری با اجنت‌هاى داخلی و مامورین استخباراتی تکمیل شد”.

او می‌گوید: “سقوط‌های پی‌هم ولسوالی‌ها و مراکز امنیتی، جزء برنامه‌های استخبارات بیگانه در تبانی با استخبارات همسایه‌ها بود که زمینه انتقال طالبان به مرکز و سقوط جمهوریت را به تدریج مساعد ‌ساخت”.

محمد نبی می‌گوید که فساد اداری نه تنها در کشور ما، بلکه در کشورهای بزرگ هم ریشه‌های عمیق دارد که با ورود کشورهای ناتو به افغانستان، این مرض کشور ما را نیز متاثر ساخت. او اما می‌گوید: “عامل فسادهای کلان، اکثراً کشورهای کمک کننده بود، چون قراردادهای بزرگ با کمپنی‌های کلان را آن‌ها می‌بستند و صلاحیت پول نیز به دست آن‌ها بود، طوری‌که حکومت مرکزی افغانستان در این مسایل نقش حاشیه‌ای داشت”.

او می‌افزاید: “کارشکنی‌های بی‌مورد، تعیینات سلیقوى و تشکیلات بی‌لزوم، پروسه جمهوری را به تمسخر گرفت که مداخلات بیرونی نیز بخشی از آن‌ها بود. وجود چنین مسایل، نقش سیستماتیک را در سقوط رژیم ایفا نمود”.

این آگاه مسایل سیاسی می‌افزاید: “طالبان به نیروی متخصص انسانی و مهارت‌های عصری در جهت‌های مختلف نیاز دارند و بدون این نیرو، تامین ثبات در کشور امکان‌پذیر نیست”.

این در حالی است که جوانان و نیروی متخصص، سرمایه این کشور را تشکیل می‌دهند که متاسفانه قسمتی از این سرمایه از ترس و بخشی دیگر در اثر تبلیغات استخباراتی از کشور فرار کردند و یک بخش وسیع این نیروها در کشور حضور دارند که به حاشیه رانده شده‌اند.

محمد نبی می‌افزاید: “در شرایط فعلی، باید به نیروهای متخصص مراجعه شود. زمینه کار، امنیت روانی و امنیت شغلی آن‌ها فراهم گردد”.

به باور محمد نبی، بخش دیگر مسئله مشکلات مکتب‌های دخترانه است که هرچه زودتر حل گردد. او تصریح می‌کند: “مکاتب به روی دختران باز گردد، در غیر آن تعلیم و تربیه اصول‌مند از بین رفته و در پی آن کارکرد دانشگاه‌ها نیز دچار رکود می‌گردد”.

این آگاه مسایل سیاسی می‌گوید: “اقتصاد کشور پس از 15 اگست، شدیداً متاثر شده و بازسازی آن از یک‌سو به نیروهای متخصص داخلی وابسته است و از سوی دیگر، بدون کمک کشورهای جهان نمی‌توان اقتصاد فروپاشیده را ترمیم نمود”. او می‌افزاید: “پی‌آمد فروپاشی اقتصاد، هزینه هنگفتِ 90 درصدی بالای اطفال و نوزادان داشته و آن‌ها را دچار سوءتغذیه حاد نموده و 93 درصد مردم زیر خط فقر قرار گرفته‌اند”.

محمد نبی می‌گوید: “تحولات 15 اگست و نبود امنیت شغلب، امنیت سیاسب و عدم اشتغال زنان و جوانان، روان جامعه را مکدر ساخته و اثرات روانب این مشکلات؛ مردم افغانستان را بیش‌ازپیش در انزوا و پریشانی قرار داده است”.

نبی می‌افزاید: “افغانستان یک کشور وارداتب است که چالش‌های سیاسی و تغییر نظام، فعالیت‌ها تجاری و داد وستد را متاثر ساخته و منجمد شدن دارایی‌های مردم افغانستان توسط امریکا، فضای اقتصادی را به گونه‌ای رقم زده که قربانی اول آن شهروندان افغانستان است و بدین سبب مردم زیر خط فقر قرار گرفته‌اند”.

افزون بر بحث بالا؛ کامله گیتی، کارمند یکی از موسسات خارجی که فعلاً در مهاجرت به سر می‌برد، به این باور است که افغانستان در 20 سال گذشته یک نسل آگاه، تحصیل‌کرده و کادرهای زیادی را پرورش داده بود. این نسل حاصل زحمات 20 ساله مردم و دولت افغانستان موسسات بین‌المللی بود که با سقوط نظام در 15 اگست، از هم پاشید و همه مهاجر شدند. او می‌گوید: “به دست آوردن هم‌چون دست‌آورد، 20 سال دیگر تلاش نیاز دارد که در شرایط فعلی امکان‌پذیر نیست”.

گیتی می‌گوید: “سقوط دولت اولاً انگیزه درسی جوانان را از بین بُرد و در ضمن بسته ماندن دروازه‌های مکاتب به روی دختران، خود تاثیر بزرگی را روی کارکرد دانشگاه‌ها گذاشته است”. در چنین وضعیت، دختران آینده خود را تاریک و سیاه می‌بینند و امید به آینده را از دست داده‌اند. از جانب دیگر او تصریح می‌کند: “عدم امنیت، وضع مقررات بر گشت‌وگذار زنان و دختران، یکی دیگر از چالش‌هایی است که می‌تواند جامعه را در ابعاد وسیع‌تر صدمه زند”.

گیتی می‌افزاید: “عدم مسئولیت‌پذیری دولت و گماشتن افراد بی‌تجربه و ناتوان که اعضای هیئت مذاکره کننده صلح بودند، نتیجتاً از صلح بازماندند و پروسه به نفع طالبان رقم خورد و در پی آن «جمهوریت» فروپاشید و «امارت» با روایت تنگِ ایدئولوژیک بر سرنوشت افغانستان حاکم شد”.

بحث دیگر بانو گیتی، زندانی شدن زنان است. او در این خصوص می‌آفزاید: “زنانی که در رژیم طالبان زندانی شده‌اند، با چالش‌های بزرگ روحی-روانی مواجه‌اند. زنانی که تنها نان‌آور خانواده خود بودند و زنانی که با زحمات و تلاش‌های بسیار درس خواندند و قبلاً کار می‌کردند، اکنون از صفحه اجتماعی به حاشیه رانده شده‌اند و این فاجعه اقتصادی را در پی داشته است”.

طیبه مهترخیل، یک تن از دانشجویان دانشگاه‌های خصوصی در کابل روایت متفاوتی دارد. او می‌گوید: “با سلب حقوق اولیه از سوی طالبان‌، زنان امید به آینده بهتر را از دست داده و عملاً افسرده و ناامید شده‌اند”. او اما می‌گوید: “هیچ زنی در شرایط کنونی از اوضاع مناسب روانی برخوردار نیست، همگی به انزوا رفته و امیدشان به زندگی روزبه‌روز کم‌تر شده می‌رود و این نشان می‌دهد که طالبان سختگیری‌های مضاعفی را بر رفتار و کردار زنان وضع کرده‌اند”.

او می‌افزاید: “ما با گروهی طرف هستیم که با منطق بیگانه‌اند، با کسانی‌که بویی از منطق نبرده‌ باشند، چگونه می‌شود از ارزش‌ها سخن گفت”.

مهترخیل تصریح می‌کند: “اگر اوضاع بر همین منوال پیش برود، حداقل تا پنج سال آینده، دیگر هیچ سخنی از آزادی فردی و جمعی در جامعه افغانستان به میان نخواهد آمد، حتی اگر رژیم جدید با قوانین جمهوریت و دموکراسی شکل بگیرد، اعتماد مردم به تمام این مسایل بسیار کم‌رنگ خواهد بود”.

او می‌گوید: “در حال حاضر گلیم آزادی و دموکراسی به کلی از افغانستان برچیده شده و من شخصاً به عنوان یک زن و یک جوان، امیدی به بهتر شدن اوضاع در آینده نزدیک ندارم”.

محمدعیسی رضایی، استاد دانشگاه و آگاه مسایل اقتصادی در پیوند به 15 اگست، صحبت‌های دردناکی دارد. او می‌گوید: “فساد و ناکارآمدی در سیستم جمهوریت علت اصلی سقوط نبود، ولی می‌توان آن‌را یک علت فرعی دانست. همان‌گونه که مسئله تبعیض سیستماتیک و حذف تدریجی اقلیت‌ها از ساختار قدرت و سوءاستفاده از قدرت به نفع یک قوم، نشانه‌های از ناکارآمدی در تصمیم‌گیری‌های سیاسی بود”.

او می‌گوید: “طالبان یک گروه قومی و مذهبی است که نمی‌خواهند واقعیت‌های جامعه افغانستان را بپذیرند. آن‌ها مصمم‌اند که سبک زندگی مردم را مطابق روش قبیله‌ پشتون با چاشنی مذهبی افراطی تغییر دهند”. او تصریح می‌کند: “تربیت نیروی کادر و متخصص برمبنای نیازهای جامعه در اولویت طالبان نیست. بنابراین، پروسه دولت‌سازی با بُن‌بست مواجه شده است”.

او در بخش دیگری از صحبت‌های خود می‌افزاید: “جامعه جهانی و برخی ازکشورهای همسایه، جرأت حمایت مالی به صورت آشکار از طالبان را ندارند، زیرا هنوز اعتماد لازم بر این گروه به گفته آن‌ها سخت است”.

او می‌افزاید: “تشکیل دولت باثبات و فراگیر، با اهداف طالبان در تضاد است، زیرا آن‌ها ایدیولوژی خود را جهت تشکیل دولت دارند”.

رضایی توضیح می‌دهد که فرار مغزها در پی سقوط دولت، زحمات دو دهه نظام جمهوری در افغانستان را بر باد داد. او می افزاید: “جای خالی نخبگان علمی و اداری در ساختار تصمیم‌گیری‌های اقتصادی محسوس است، حل برخی از چالش‌ها و مشکلات اقتصادی با وجود نخبگان در ساختار دولت قابل حل است که متاسفانه طالبان حضور آنان را بر نمی‌تابند”.

این استاد دانشگاه تصریح می‌کند: “سیستم تحصیلات عالی به ویژه دانشگاه‌های خصوصی در یک وضعیت رقت‌بار قرار دارد که در شرایط فعلی، همه‌شان صرف در فکر بقا هستند”. او اما می‌گوید: “انگیزه پیش‌رفت‌های علمی نه در استاد دیده می‌شود و نه در دانشجویان. علاوه بر آن، دانشگاه‌ها از جانب طالبان شدیداً تحت فشار اند؛ فشارهای مالیاتی، تغییرات نصاب تحصیلی و وضع مقررات تبعیض‌آمیز جنسیتی، برخی از این فشارها و محدودیت‌ها است”. او می‌گوید که همه این عوامل باعث اُفت کیفیت علمی در مراکز دانشگاهی و آکادمیک کشور شده است.

بحث دیگر رضایی مسایل اقتصادی است. او می‌گوید: “رشد اقتصادی یک کشور وابسته به حجم فعالیت‌های اقتصادی-تولیدی است. طبیعی است که وضعیت رقت‌بار کنونی منجر به کوچک شدن تولیدات ناخالص داخلی شده که در مجموع وضعیت بد اقتصادی را رقم زده است”.

او در این خصوص می‌افزاید: “در وضعیتی که همه چیز فروپاشیده، اگر کمک‌ها کاملاً قطع گردد، اقتصاد افغانستان وارد مرحله فاجعه‌باری خواهد شد که تلفات انسانی، گرسنگی و قحطی پیاپی، پی‌آمد‌های ناگوار آن خواهد بود”.

رضایی در بخشی از صحبت‌های خود به معارف و تحصیلات عالی نیز اشاره می‌کند. او می‌گوید: “دانشگاه‌ها و تحصیلات عالی در افغانستان در حال جان کندن است؛ چنان‌چه رویکرد طالبان تغییر نکند، به زودی شاهد بسته شدن اکثر مراکز تعلیمی و تحصیلی خواهیم بود”.

او به این باور است که طالبان هیچ‌گونه پالیسی مشخصی برای سیاست و پویا ساختن نظام اقتصادی ندارد، بلکه آن‌ها در پی تصمیم‌های محدودیت کننده‌ بر فعالیت‌های اقتصادی در کشور اند.

این در حالی است که محمد اشرف غنی، رئیس جمهور فراری افغانستان در مصاحبه چند روز پیش خود گفت که “او خادم ملت است”. غنی در صحبت با رسانه‌ی تازه تاسیس ABN گفت: “براساس قانون اساسی، رئیس جمهور بودم، تا زمانی‌که مردم افغانستان به صورت قانونی قدرت را به کس دیگری واگذار نکنند، رئیس جمهورم”. این می‌رساند که او چقدر حقیر و بدبخت است که هنوز در وهم تفکرات فاشیستی و قبلیه‌ای خود غرق است و نمی‌داند که کشور فروپاشیده و کسی حتا فریاد “نان، کار، آزادی” را نمی‌شنود.

             
     

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Muzlifa
Muzlifa
1 سال قبل

باقری عزیزم تو‌ توانمند ترین هستی به وجود افتخار میکنم همیشه کامیاب باشی و خیلی خوشبخت هستم دارمت
در همه عرصه های زندگی خود تلاش کردی و همیشه درخشیدی
مثل تو کم یافت نی که پیدا کردنش نامعکن است

تماس با ما: contactus@paikaftab.com
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x