صداقت، دقت و شهروند محوری در خبررسانی

«قومیت» محور منازعه نیم قرن اخیر افغانستان

در تحلیل زیر بدون توجه به سایر عوامل تنها روی موضع قوم‌گرایی و تاثیر پیوسته آن بر بی‌ثباتی نظام سیاسی در افغانستان تمرکز می‌شود.

مهم‌ترین موضوع گفتمان چهار دهه اخیر افغانستان، ساخت نظام سیاسی است؛ از دوره ظاهر شاه تاکنون، پیوسته یکی از موضوعات داغ و جدی گفتمان نسل تحصیل‌کرده و فعالان سیاسی در افغانستان، «تغییر ساختار نظام سیاسی» است. همین دغدغه باعث تغییر مداوم و پیوسته ساختار سیاسی افغانستان در نیم قرن گذشته بوده و موجب شکل‌گیری نظام‌های سیاسی با روی‌کردهای بعضاً متضاد شده است.

ساختارهایی که ظاهراً هیچ کدام نتواسته نظر اکثریت را با خود داشته باشد و در نتیجه بعد از مدتی با مخالفت گسترده مواجه شده و جای خود را به نظام دیگری داده است: “نظام شاهی، کمونیستی، مجاهدین، طالبانی، جمهوری و امارت اسلامی”.

پرسش اصلی این است که عوامل تاثیرگذار بر عدم شکل‌گیری نظام سیاسی با ثبات در افغانستان کدام‌اند؟

در تحلیل زیر بدون توجه به سایر عوامل تنها روی موضع قوم‌گرایی و تاثیر پیوسته آن بر بی‌ثباتی نظام سیاسی در افغانستان تمرکز می‌شود.

یکی از جدی‌ترین دلایل عدم موفقیت دولت در افغانستان، از زمان سقوط نظام شاهی، قوم‌گرایی و اولویت دادن به شاخصه‌های قومی در برابر منافع جمعی است. قومیت مبنای اساسی پذیرش مسئولیت‌ها و پست‌های دولتی، توزیع امکانات و خدمات ملی بوده و سایه سنگین قومیت‌گرایی بر سیاست در افغانستان، تمامی تلاش‌ها و برنامه‌های توسعه‌ای در کشور را با سکتگی مواجه نموده است.

شاید دلیل اصلی این گرایش افراطی به شاخصه‌های قومی، انحصار قدرت توسط قبیله‌ای خاص است و این قبیله به جای آن‌که به معیارهای پذیرفته شده و رایج حکومت‌داری در سطح جهانی توجه نماید، به ارزش‌های قبیله مراجعه نموده است. همین مسئله باعث شده که در جامعه جزیره‌ای و چند بافته افغانستان، واکنش منفی بافت‌های بیرون از قدرت را برانگیزد.

در ساختار قومی و قبیله‌ای، «پشتون» به عنوان قبیله حاکم بر افغانستان، خان و ملک قبیله جایگاه بلند و تقدیس شده‌ای دارد که به صورت پیش‌فرض و فارغ از استندردهای توانایی، کفایت و شایستگی، ریاست جرگه‌های بزرگان قبیله را به عهده می‌گیرد. ساختارهای قبیله معمولاً با آرایه‌های دینی و مذهبی پوشش داده می‌شود تا با استفاده از تقدیس‌های فوق بشری، بتواند مانع غیرقابل عبور در برابر اشکالات و انتقادات احتمالی را ایجاد نماید. از همین رو است که در جامعه پشتون یک رهبر می‌تواند حتا بعد از مرگ خود نیز برای مدت طولانی محور فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی در سطح ملی قرار گیرد.

در جوامع غیرپشتون، این مسئله کمی با ارزش‌های مدرن درآمیخته و این جوامع تا حدودی فارغ از سنت‌های قبیله عمل می‌کند. چنان‌چه در میان تاجیک‌ها، هزاره‌ها و ازبیک‌ها به دلیل شکسته شدن ساختار قبیله‌ای، رهبری معینی وجود ندارد، همین امر باعث شده که رهبری اجتماعی در میان آن‌ها از قدرت، تمرکز و ثبات چندانی برخوردارد نباشد.

حال پرسش این است که چه عوامل سبب شده که هنوز سنت قبیله‌ای در بین اکثریت جامعه پشتون پابرجا بماند و در بین سایر اقوام دچار گسست شود.

یکی از مهم‌ترین عامل آن را می‌توان گستردگی سطح بی‌سوادی در بین اکثر جامعه پشتون و افزایش نسبی سواد در بین قشر تحصیل‌کرده سایر اقوام تلقی نمود. از زمان اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق و شکل‌گیری تنظیم‌های جهادی و شروع جنگ در کشور، مهم‌ترین پی‌آمد منفی آن تعطیلی مدارس و دانشگاه‌ها در تمامی ولایات و ولسوالی‌های کشور می‌باشد. با تعطیلی مدارس و مکاتب در کشور، اکثر نواجوانان کشور بدون درس و آموزش، جذب نیروی‌های جهادی گردیده و تنها مرکز آموزشی در این مناطق، مدارس دینی است. در سال‌های بعد، این نسل به عنوان گروه‌های فعال عرض اندام نموده و نیروهای فعال سیاسی و اجتماعی را شکل دادند. همین گروه یک بار در قالب طالبان حول محور ملاعمر، نظام مجاهدین را برچیدند و حکومت طالبان در سراسر کشور سیطره یافت. طالبان برای استقرار و تداوم سلطه خود، رفتارهای نژادی بسیار افراطی را با رنگ مذهبی به نمایش گذاشتند. همین افراط‌گرایی قومی و مذهبی طالبان سبب شد که القاعده در کشور ریشه‌های خود را عمق بخشیده و تمامی برنامه‌های ترورسیتی خود را از افغانستان مدیریت نماید. در این دوره جدا از آسیب‌های جدی که برای کل کشور رساند، زمینه حضور بیست ساله قدرت‌های غربی را فراهم نمود.

در مرحله دوم همین گروه با تجدید قوا توانستند بعد از بیست سال قدرت را در دست بگیرند، اما نکته اصلی این است که روی‌کردهای اصلی طالبان تغییر نکرده و هر چند فشار رسانه‌ها و جامعه جهانی بر طالبان بیش‌تر از گذشته است، اما رفتار طالبان با دختران و زنان و محروم کردن آن‌ها از تحصیل و کار، مهم‌ترین چالش فراروی حکومت طالبان به شمار می‌آید.

در دور اول هر چند تعداد محدودی کشورها حکومت طالبان را به رسمیت شناخت، اما در این مرحله بعد از سپری شدن 5 ماه، هنوز هیچ کشوری حاضر نشده است طالبان را به رسمیت بشناسد و به صورت رسمی از آن حمایت نماید. وضعیت موجود شرایط زندگی را برای مردم اکثراً فقیر افغانستان غیرقابل تحمل کرده و در فصل سرمای زمستان، روزگاری سخت را تجربه می‌کنند.

بعد از گذشت بیست سال و تجربه تهاجم گسترده خارجی به کشور، پرسش این است که چرا هنوز طالبان نتوانسته‌اند شرایط فرهنگی، قومی و سیاسی کشور را درک کنند و هنوزهم رفتارهای‌شان منبعث از شاخصه‌های قومی با پوشش مذهبی است؟

به نظر می‌رسد، دلیل اصلی این که طالبان نتوانسته‌اند در سطح داخلی رضایت شهروندان را به دست آورند و نه هم در سطح بین‌المللی حمایت جهانی را با خود سازند، تاکید و تکیه بر شاخصه‌های منبعث از تفکرات قوم‌مدارانه است و این امر در جایگاه خود، ناشی از فراگیر نبودن آموزش در لایه‌های اصلی و زیرین جامعه پشتون است. نبود آگاهی در عامه مردم، باعث شده که شناخت آن‌ها از رفتارهای ملی‌گرایانه و تعامل با دیگر بافت‌های اجتماعی به پایین‌ترین سطح ممکن تنزل یابد و همین موضوع درک رابطه‌های قدرت را دشوار ساخته است.

فراگیر ساختن آموزش برای جامعه عمدتاً پشتون‌نشین جنوب می‌تواند، اولاً قدرت تعامل منطقی مبتنی بر خرد جمعی را در آن‌ها افزایش دهد، ثانیاً پذیرش قدرت مطلقه و بدون توجه به پی‌آمدهای رهبران پشتون را کاهش دهد و در نتیجه انحصار قدرت را از بین ببرد و در نهایت قومیت‌گرایی افراطی و حمایت بی‌چون و چرا از شاخصه‌های قومی را ناکارآمد خواهد ساخت که در انتهای مسئله، این موضوع به نفع ثبات ساختار سیاسی در افغانستان، موازنه قدرت را به نفع منافع همه‌شمول تغییر خواهد داد.

             
     

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
احمد ضيا حقمل
احمد ضيا حقمل
2 سال قبل

در این جا شما خود برای قوم مداری دامن می زنید,,,
بسیار یک نظر بی جا و بی مفهوم یک طفل هم می تواند این ها را رد نماید

تماس با ما: contactus@paikaftab.com
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x