افغانستان؛ وادی همیشگی فقر
در این نوشته ابتدا پدیده فقر از منظر اقتصاد به معرفی گرفته میشود، سپس علل فقر در افغانستان و پیآمدهای آن بررسی گردیده و مسیرهای مناسبی نیز برای فقرزدایی و کاهش آن مشخص گردیده است.
سید محمدآقا هاشمی، استاد دانشگاه
فقر و بیچارگی بخش لاینفک از زندگی افغانستانیها از مدتهای دور بدین سو شده است. وقتی نام از فقر برده میشود، دنیایی از تنگدستی، بیچارگی، مشکلات، پریشانی و نابهسامانیهای اقتصادی در افغانستان در کنار آن، ناخودآگاه تداعی مییابد. فقر با آنکه در سیطره اقتصاد قرار دارد، اما نمیتوان آن را ناشی از ناکارآمدی سیستمهای اقتصادی در کشورها دانست، زیرا فقر پدیدهای شومی است که ریشه در نظامهای سیاسی دارد که با اعمال دیدگاه سیاستگزاران از طریق سیاستهای مالیاتی، نرخ بهره، فضای سرمایهگذاری و چگونگی ثبات سیاسی، میزان سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی را تعیین و سطح بیکاری و در نهایت میزان فقر را مشخص میسازد.
در این نوشته ابتدا پدیده فقر از منظر اقتصاد به معرفی گرفته میشود، سپس علل فقر در افغانستان و پیآمدهای آن بررسی گردیده و مسیرهای مناسبی نیز برای فقرزدایی و کاهش آن مشخص گردیده است.
فقر از یک لحاظ در دنیای اقتصاد همانند سایر پدیدههای اقتصادی یک عدد است، عدد اسمی که با اعلام آن توسط سازمانهای جهانی و بینالمللی معتبری چون بانک جهانی خط فقر را مشخص میکنند. بنابر تعریف بانک جهانی هر آن کسی که از عدد 1.90 دالر امریکایی در روز کمتر درآمد داشته باشد، فقیر محسوب میشود.
معمولاً اقتصاددانان فقر را به دو نوع، فقر نسبی و فقر مطلق به معرفی گرفتهاند. فقر نسبی به حالتی گفته میشود که در آن فرد نسبت به سطح زندگی معمول جامعه فقیر است، یعنی یک فرد ممکن ضروریات و مایحتیاجهای زندگی را برای دوام حیات خویش تامین کند. ولی سطح زندگی و رفاه او نسبت به سطح زندگی موجود در جامعه پایانتر باشد. اما فقر مطلق به حالتی گفته میشود که در آن افراد به فقدان و یا کمبود امکانات ضروری زندگی و غذا مواجه شده و برای زنده ماندن با مرگ دستوپنجه نرم میکنند.
علل فقر در افغانستان
هر معلولی زاده علتی است که با موشکافی و تجزیه و تحلیل میتوان به ریشه وعمق آن رسید. علیت فقر نیز به عوامل گوناگونی بر میگردد که در اینجا به مهمترین و مؤثرترین عوامل فقر در کشور پرداخته میشود. نظامهای سیاسی یا حکومتها از جمله مهمترین عوامل فقر در افغانستان محسوب میگردد.
نوع نگاه و دیدگاههای سنتی حاکمان و اعمال آن بدون در نظرداشت واقعیتهای عینی جامعه از گذشتههای دور تاکنون در گسترش دامنه وادی فقر نقش چشمگیری داشته است. بیکاری که از بیبرنامهگی و انارشیسم در تاریخ معاصر افغانستان نشئت نموده است، فقر مزمن را به دنباله داشته است. بیکاری که خود زاده عوامل متعدد چون، عدم ثبات سیاسی، افزایش نرخ بهره، کاهش سرمایهگذاری، ناامنی و جنگ و از همه مهمتر توهم و نااطمینانی از آینده است را میتوان به عنوان هسته فقر نشانی کرد.
درخت نفاق و جنگ که از سلطنت شاهزمان بدین سو در افغانستان نشو و نما و در دهههای اخیر رشد نموده است، بزرگترین عامل نابهسامانیها و فقر محسوب میشود. جنگهای ویرانگر داخلی نزدیک به چهار دهه اخیر که باعث از بین رفتن زیربناهای اقتصادی و بیجا شدن صدها هزار شهروند و مهاجرتهای بیپیشنه شهروندان گردیده است، به عنوان بزرگترین سد در مسیر توسعه اقتصادی افغانستان به شمار میرود.
جنگهای داخلی که خود ریشه در توزیع ناعادلانه عاید، تبعیض سیستماتیک، طبقهبندی ملت به ملیتهای اکثریت و اقلیت و از همه مهمتر جهل و بیسوادی در کشور دارد نیز به سهم خود موتور رشد فقر در افغانستان را سرعت بخشیده است. خشکسالیهای متواتر بخش اعظم از اقتصاد افغانستان را که زراعت است و بیشتر از هشتاد درصد مردم در این سکتور مصروف اند را متاثر ساخته و آنان را به خط فقر نزدیکتر ساخته است.
پیآمدهای فقر
پیآمدهای فقر از منظر علوم روانشناختی، اقتصاد، سیاست و فرهنگ، ویرانگر است. فقر از منظر علوم روانشناختی طرز دید فقیر را نسبت به زندگی صدمه وارد کرده و توان کارآیی او را نسبت به آینده سلب میکند. از منظر فرهنگی نیز شهروندان با فقر خو گرفته و با آن کنار میآیند، تهیدستی را به عنوان یک بخش از زندگی عینی خود میپندارند که رخنه همچون طرز دیدی در فرهنگ یک جامعه، افکار پیشرفت و رفاه را تخدیر میکند.
از لحاظ سیاسی نیز پیآمدهای فقر باعث بدبینی و ناباوری ملت به دولت، شکلگیری جبهات نظامی و از همه بدتر روی آوردن بیکاران به گروههای تروریستی و افزایش ناامنیها میگردد. پیآمدهای فقر از لحاظ اقتصادی مخربتر و خطرناکتر از پیآمدهای فوقالذکر است. پیآمدهای اقتصادی فقر را میتوان شکلگیری بازار اعضای بدن (فروشگرده)، فروش فرزندان، ازدواجهای زیر سن دختران، روی آوردن بیشتر از 1.2 میلیون کودک به بازار کار و افزایش 44 درصدی عدم مصئونیت غذایی شهروندان و افزایش سوءتغذی کودکان و روی آوردن مردم به کشت کوکنار و مواد مخدر دانست که تمام ابعاد زندگی اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده و آینده را تارتر میسازد.
مسیرهای فقرزدایی
برای زدودن فقر ایجاب میکند تا فقرزدایی را به عنوان یک وجیبه اخلاقی قبول نموده و به آن عمل کنیم. با وصف که استراتیژیهای مشخصی در راستای ریشهکن کردن فقر در افغانستان توسط حکومتهای قبلی تدوین یافته، اما به آن عمل نگردیده است. امید میرود جهت نیل به هدف ریشهکن کردن فقر به عوامل آن یعنی تصمیم و عمل نظام سیاسی مطابق واقعیتهای عینی جامعه، کاهش سطح بیکاری از طریق تشویق سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی روی واحدهای تولیدی، توزیع عادلانه درآمد، مبارزه با تبعیض سیستماتیک و از بین بردن لایه بندیهای طبقاتی ملیتی که متضمن ثبات سیاسی و صلح پایدار در کشور است، توجه ویژهای مبذول گردد.