نه من طالب را قبول دارم و نه طالب من را
احمدفیض سلطانی میگوید: "طالبان من را کافر خطاب کرده و تهدید کردند و هر روز موقعیت خانهام را تغییر میدهم و طالبان در تعقیب من هستند من فعلاً شهروند رسمی هیچ نظامی نیستم چون نه طالبان من را قبول دارد و نه من طالبان را."
در تاریخ جوامع مدرن و دارای نظم دولت-ملت، به ندرت میتوان جامعهای را پیدا کرد که زیر سایه حکومتی زندگی کنند که نه در بیرون مشروعیت دارد و نه در داخل، در ادبیات علوم اجتماعی متفکرانی همچون «هانا آرنت» و «جورجیو آگامبین» از مردمان بدون دولت حرف زدهاند.
منظور این دو متفکر البته مردمانی است که از کشورهای مادریشان رانده شده و یا مهاجرت کرده و در کشور دیگری نیز تابعیت رسمی ندارند. آنها میگویند، کسانیکه در کشورهای بیگانه مهاجر هستند و هنوز به عنوان شهروند رسمی آن کشور شناخته نشدهاند، مردمان بدون دولت و یا بدون قانون هستند.
اما اکنون در افغانستان وضعیت عمیقتر و پیچیدهتر از آن است، برای نخستین بار حکومتی شکل گرفته که نه در قلمرو خود مشروعیت دارد و نه در سطح بینالملل شناخته شده است. مردم افغانستان شش ماه است که بدون دولت است نه از آن نگاه که هانا آرنت و جورجیو آگامبین گفته است، بلکه از آن نگاه که حاکمان و دولتمدارنشان با مفهوم قدرتسازی بیگانه است.
مردمی که در کشور مادریشان زندگی میکنند، اما شهروند رسمی هیچ نظامی به شمار نمیروند، «شهروندی»، هر تعریفی که داشته باشد باید در چارچوب نظام قانونی، نظام حقوقی رسمی و سیاسی باشد. اما حالا در افغانستان هیچ قانونی حکمفرما نیست، طالبان با به قدرت رسیدنشان تمام قوانین و نظامی را که حکومت قبلی فراهم میکرد، لغو کردند.
مردم افغانستان شهروند نیست؛ چون خودشان را با حکومت فعلی نسبت نمیدهند و در چارچوب قانون و نظام حقوقی رابطه خود و حق خود را با حاکمان فعلی تعریف نمیکنند. آنچه که از حکومت امارتی طالبان جدا شده، شهروندان افغانستان است و طالبان تاکنون نتوانستهاند، رضایت مردم افغانستان را نسبت به حکومتداری جلب کنند. حکومت امارتی طالبان تا این حال که بیش از شش ماه از تسلطشان بر افغانستان میگذرد، حکومت نبوده بلکه مجموعه از افراد بوده که بر اساس یک توافق با حکومت قبلی و کشورهای متحد وارد مراکز و ساختمانهای دولتی شدهاند و مردم را با زور به تابعیت از حکومت خویش وادار میکنند.
بیسرنوشتی و بنبست غمناکی بر زندگی مردم افغانستان حاکم شده است که آنرا بیمعنا میخوانند. شهروندان افغانستان از یک سو با حاکمانی طرف هستند که آنها فکر میکنند ما با زور و قوت خود حکومت افغانستان را گرفتیم، پس رضایت مردم چندان مهم نیست که تمام همت این گروه خود خوانده این است که چگونه بتوانند زنان را از زندگی اجتماعی حذف کنند و اجتماع سراسر مردانه ایجاد کنند.
از سوی دیگر فقر کمرشکن مردم افغانستان از آستانه تحمل گذشتانده، نظام اخلاقی جامعه روبه زوال و تباهی است و هر روز شاهد اخبار ناگوار از سراسر افغانستان میباشیم، از فروش کودکان گرفته تا فروش اعضای بدن، سوءتغذیه کودکان و مادران، دستگیری و شکنجه، سربهنیست کردنها و فرار از کشور، آنچه را که در این شش ماه زیر سایه حکومت طالبان تجربه شده است، نمیتوان توصیف کرد. آنچه در افغانستان در چندین سال گذشته استثنا به نظر میرسید حالا به قاعده تبدیل شده است و در این شش ماه گذشته دیگر کدام چشماندازی برای تغییر دیده نمیشود. پس از دههها جنگ و خشونت، حالا نوبت حکومتی رسیده است که به هیچ یکی از معیارهای پذیرفته شده اهمیت و مشروعیت نمیدهند.
احمدفیض سلطانی (نام مستعار) رئیس عمومی … وزارت … بود که در چند سال پسین در ادارات دولتی در سمتهای مافوق، وظیفه اجرا کرده است. سلطانی در مدتزمان کارش در ادارات دولتی افغانستان با آنکه سختیهای زیادی را متحمل شده است، اما دستآورد موفقیتآمیزی نیز داشته است. اما بعد از سقوط دولت از کار بیکار میشود و به جای آن از افراد وابسته به طالبان معرفی میشود. سلطانی بر علاوه اینکه با مشکلات فراوان اقتصادی و بیکاری مواجه است، تهدیدات پیهم طالبان بر این مشکل افزوده است. چند روز بعد از سقوط از وزارت مربوطه با سلطانی تماس میگیرند و میخواهند امکانات دست داشته خود را برده تحویل بدهد و از امنیت جانی و روحیاش اطمینان داده میشود. سلطانی به وزارت میرود و یک میل سلاح و یک پایه کمپیوتر که از وزارت در پیش داشته را تحویل میدهد، اما برعکس اطمینان داده شده از سوی طالبان شکنجه روحی میشود و برایش گفته میشود او خائن است چون با کافران (خارجیها) کار کرده است و کسانیکه همکار با کافران بوده، شامل عفو عمومی نمیشوند. با این حال سلطانی از بیدولت شدن و بیقانون شدن مردم و خود نگران است. او فعلاً شهروند رسمی هیچ نظامی نیست که بتواند به مشکلاتش رسیدگی کند.
احمدفیض سلطانی میگوید: “طالبان من را کافر خطاب کرده و تهدید کردند و هر روز موقعیت خانهام را تغییر میدهم و طالبان در تعقیب من هستند من فعلاً شهروند رسمی هیچ نظامی نیستم چون نه طالبان من را قبول دارد و نه من طالبان را.”
البته باید گفت کسانی که در ادارات نظامی حکومت قبلی کار کرده است، زیر سایه حکومت طالبان از امنیت کامل برخوردار نبوده و با فشارهای زیادی مقابله میکنند.
محمد شیرزی (نام مستعار) یکی دیگر از نظامیان پیشین است، او هفت سال در سمتِ نظامی در دولت قبلی کار کرده است، اما حالا خانهنشین شده است، با مشکلات جدی اقتصادی روبهرو است. شیرزی از بیسرنوشتی و بیحکومتی نگران است. او فعلاً حتی نمیفهمد برای ادامه زندگی و حل مشکلات خود باید با کی حرف بزند و کی او را کمک کند. محمد شیرزی میگوید: “من و میلیونها نفر دیگر در این سرزمین بدون دولت مشروع زندگی میکنیم و از حقوق شهروندی خویش محروم هستیم.”
مستوره پیکان، یکی از هزاران دختر دانشجو در افغانستان است. او سمستر ششم رشته علوم سیاسی در یکی از دانشگاههای خصوصی در کابل است. سه سال را با سختیهای فراوان پشتسر گذشتانده، اما حالا دانشگاه را ترک کرده و نمیخواهد ادامه تحصیل بدهد. دلیل ترک تحصیلاش را نبود نظام و دولت مشروع خوانده میگوید: “من زیر سایه حکومتی زندگی میکنم که در هیچ کشور بیرونی مشروعیت ندارد. پس تحصیل من بیفایده است چون هیچ مردمی و کشوری ما را قبول ندارد.”
زرین، دختر قندهاری است که از صنف هشت مکتب، ترک تحصیل کرده است. قندهار در طول مدت زمان خود جایگاه مناسب برای پیشرفت زنان نبوده، اما بعد از آمدن طالبان حتی دختران و زنان از گشتوگذار در بیرون منع شده و هیچ دختری نمیتواند از صنف هفت به بالا تحصیل کنند. دختران قندهار از محدودیت جدی، حجاب اجباری و پوشاندن رویشان در بیرون از خانه شکایت میکنند. آنان حق ندارند با روی باز و بدون رویپوش سیاه در بیرون از خانه گشتوگذار کنند. آنان از این وضعیت خسته شدهاند.
زرین میگوید: “محدودیتهایی که از اوایل تا حال بر دختران و زنان قندهار حاکم است و اینک آمدن طالبان بر این محدودیتها افزایش داده است، نمیگذارند که ما آگاهی کامل نسبت به اوضاع جامعه داشته باشیم. من نمیدانم که آیا کسی ما را به رسمیت شناخته یا خیر؟.”
ادامه این وضعیت یعنی زندگی در خارج از قلمرو قانون و نظام شهروندی، تنها دستآورد طالبان است که توانسته است افغانستان را به اولین کشوری بدون نظام و دولت تبدیل کند و حاصل این وضعیت، تجربه مرگ در قالب زندگی است. در چنین حالتی اگر تغییری قابل ملاحظه نیاید این وضعیت به تباهی تمام عیار تبدیل شده و فاجعهبار خواهد بود.