چرخش به عقب؛ گروگانگیری دانش توسط طالبان
از برخورد و رویکرد طالبان چنین استنباط میشود که دستور بسته ماندن مکتبها قبل از اینکه در تناقض با شریعت باشد، یک تصمیم سیاسی و اهرم فشار برای امتیازگیری سیاسی از جامعه بینالمللی است تا با استفاده از این ابزارها بتوانند به اهداف سیاسیشان برسند.
بنای توسعه یک کشور به فعال بودن نهادهای آموزشی و تحصیلی آن بستگی دارد. این سنگبنا آنقدر مهم است که انسان جهان امروزی را نمیتوان بدون دانش و آگاهی و کسب علمافروزی هویت قایل شد. از این منظر دانش همچون مقوله انسانی، تنها ابزاری است که به واسطه آن به انسان بودنمان میرسیم. توسعه بشر در ابعاد مختلف حیات، تمدنها و جهشهای اجتماعی به سوی دنیای مدرن و خلق امکانهای نویزیستی انسان را نمیتوان بدون دانش (علم) تصور کند. بنابراین دانش بشر یگانه سرمایه بشر به حساب میآید.
اما در این میان یعنی اجتماع بشری، ایدولوژیهای نهفته است که سیر پیشرونده در توسعه و تکامل نیازهای زیستی انسان مدرن ندارد، بلکه برعکس جنبه ضد توسعهای دارد که با امیال و نیازهای انسان مدرن در تضاد است. نمونه آن حاکمیتهای برخاسته از دامن چنین ایدولوژیها در بعضی کشور از جمله افغانستان امروزی است که شاهد آن هستیم. چنین ایدولوژیها به خصوص که از بتن باورهای الاهیاتی-دینی و ملتهب شدن آن با آفکار و روایتهای خودساخته انسان مذهبی خلط شده باشد، نمیتواند در زمره علم مدرن، حتی به حد مناسبات اجتماعی قرار بگیرد و تنها هدف و کارکرد آن باز ایستادن انسان از زندگی کنونی آن است.
به خصوص آن موقع که با فاکتورهایی چون سیاست و قدرت همراه گردد. آموزههای الاهیاتی را نمیتوان نادیده گرفت، اما قرائتهایی که از آن صورت میگیرد مهم است، زیرا این قرائتها است که خطمشی و دورنمای جامعه را ساختارمند نموده و آینده آنرا رقم میزند. بنابراین متوجه این مهم باید بود که ساختارمندی جامعه با چنین اهداف و رویکردی چه آیندهای به انتظارش نشسته است. تا اینجای سخن به این نتیجه میرسیم که محرومیت نگهداشتن جامعه از آموزش-دانش، چرخش به عقب و رفتن به سوی زندگی بدوی است.
اما پرسش اساسی این است که حاکمان فعلی افغانستان چرا و به چه دلیل مانع آموزش دانشجویان و آموزگاران راه علم و معرفت میگردند؟ و مهمتر از آن، چرا مخالف آموزش زنان و دختران هستند؟ این عملکرد ریشه در چه تفکر و ایدولوژی دارد؟ آیا اینکه طالبان میگویند با قرائتهای اسلام ناب محمدی و تطبیق آموزههای اسلامی پس از سالها جهاد و مبارزه در افغانستان به قدرت رسیدهاند تا افغانستان را اسلامیسازی کنند، این را هم باید بپذیرم که چهره اصلی اسلام همینگونه است؟
پس این پرسش نیز مطرح میشود که بگوییم آیا اسلام مخالف آموزش، کار، تجارت و سهیم شدن زنان در تصمیمات کلان اجتماعی-سیاسی و آیندهشان در جامعه بوده است یا خیر؟ در صورتیکه این قرائت را بپذیریم، سود این دین که همانا مدعی رهنمای زندگی بشر در دنیا و آخرت است در چیست و در صورتیکه این قرائت را نپذیریم، چه اهدافی پشت این تصمیم نهفته است؟ اصلاً مانع شدن طالبان از آموزش یک تصمیمی برخاسته از شریعت اسلامی است یا کاملاً یک تصمیم سیاسی که هیچ ربطی به اسلام و شریعت ندارد؟ اگر فرض را بر این بگیریم که یک تصمیم سیاسی است، پس در کجای مسلمانیت، کسی که ادعای مسلمانی و تطبیق شریعت اسلامی را دارد، جامعه و مردم خود را برای رسیدن به اهداف سیاسی به گروگان میگیرد؟ کجای این به اسلام میماند؟
با رسیدن سال نو هجری شمسی که همزمان با بازگشایی مکتبها و نهادهای آموزشی در افغانستان به همراه است، انتظار میرفت که طالبان بر اساس تعهدات خود به جامعه جهانی به عنوان بخشی از شرطهای سیاسی در قبال نزدیک شدن گامبهگام طالبان به منظور به رسمیت شناخته شدن حاکمیتشان در افغانستان از سوی جامعه بینالمللی و دولتها، اینک نه تنها که مکتبها از سوی طالبان اجازه بازگشایی نیافت بلکه با گذشت هر روز با وضع قوانین سختگیرانه و محدودیتهای جدید خفقانآور بر مردم، شرایط و زندگی را سختتر و دشوارتر کرده است. فشار این محدودیتها و محرومیتها از یک طرف و نبود شغل و درآمد و گرسنگی از سوی دیگر، به گونه باالقوه زندگی میلیونها انسان را با تهدید مرگ روبهرو کرده است.
از برخورد و رویکرد طالبان چنین استنباط میشود که دستور بسته ماندن مکتبها قبل از اینکه در تناقض با شریعت باشد، یک تصمیم سیاسی و اهرم فشار برای امتیازگیری سیاسی از جامعه بینالمللی است تا با استفاده از این ابزارها بتوانند به اهداف سیاسیشان برسند. در دیگرسو افکار و اندیشه طالبان با دو دهه گذشته را اگر مقایسه کنیم، هیچگونه تغییر نکرده است و چنین به نظر میرسد که در آیندهها نیز تغییر نخواهد کرد. بنابراین، عملکرد طالبان در طی هشت ماه این گمانهزنی را به واقعیت تبدیل کرده که طالبان حتا با به رسمیت شناخته شدن به عنوان یک حکومت از سوی جامعه بینالملل نیز بر رویکردهایشان تغییر نخواهد آورد و قربانی اصلی این بازی مردم افغانستان است. جدای از سایر محدودیتهای وضع شده طالبان، محروم نگهداشتن جامعه از آموزش و سواد یک کار فوقالعاده خطرناک است که پیآمدی جز فاجعه در آینده این ملت نخواهد داشت.