نوروز و ادبیات فارسی
نوروز، همانگونه که از ناماش پیداست، روز نو است. اولین روز از روزهای آغاز سال. طبق تقویم هجری شمسی/خورشیدی، آنگاه که زمین ۳۶۵ بار دور خودش و یک بار دور خورشید طواف کرد، پایان سال و درعین حال آغاز سال اتفاق میافتد؛ پایان سال قبل و آغاز سال جدید. نکتهای که اولتر و بیشتر از هر چیز دیگر بر اهمیت این روز میافزاید، همآهنگی و همدمی آن با طبیعت است.
هدایت منزوی
نوروز، همانگونه که از ناماش پیداست، روز نو است. اولین روز از روزهای آغاز سال. طبق تقویم هجری شمسی/خورشیدی، آنگاه که زمین ۳۶۵ بار دور خودش و یک بار دور خورشید طواف کرد، پایان سال و درعین حال آغاز سال اتفاق میافتد؛ پایان سال قبل و آغاز سال جدید. نکتهای که اولتر و بیشتر از هرچیز دیگر بر اهمیت این روز میافزاید، همآهنگی و همدمی آن با طبیعت است. طبق این بیت مولانا:
امروز روز شادی و امسال، سال گل نیکوست حال ما که نیکو باد حال گل
زمانیکه نور آفتاب به برج حمل منتقل میشود، شب و روز همسان میشود و حالوهوای طبیعت نیز از هر سو آهنگ تغییر سر میدهند، نوروز اتفاق میافتد. فصل سرد و خشک زمستان، جایش را به فصل سبز و معتدل بهار میدهد. همین طور اگر از نظرگاه اعیاد و آیینهای دیگر جهان همچون کریسمس، عید یهودیها، چینیها و … بسنجیم، نوروز در بهترین موسم سال روی میدهد. روزیکه طبیعت روحنواز میشود. این روز به عنوان آیین و سنت فرهنگی و تاریخی، در اکثر کشورهای جهان، خاورمیانه، آسیای میانه، خصوصاً حوزه تمدنی زبان فارسی، همه سال شکوهمندانه تجلیل میشوند. از دیدوبازدیدهای خویشاوندی گرفته تا تزیین سفرههای هفتسین و ترتیب هفتمیوه و جشن «گل سرخ» در مزارشریف و … میتوان به عنوان مثال نام برد. ولی در این میان، جشن نوروز، در طول مسیر و گذرگاه تکامل خود، در کنار ثبت رسمی در سازمان ملل در سال ۲۰۱۰م، به موانع و چالشهایی نیز مواجه بوده است. از جمله میتوان از حمله برخی مباشران دین در ایران و ظهور گروه افراطی طالبان، در دهه هفتاد خورشیدی در افغانستان نام برد. طالبان با حذف گاهشمار هجریخورشیدی و به جای آن استفاده از تقویم هجریقمری، علَم مخالفت با نوروز را برافراشت و طبق تلقی خاص خودشان، آنرا آیین کفری و زرتشتی خواند؛ کاری که اکنون با به قدرت رسیدن دوبارهشان از سر گرفته است.
از طرف دیگر، نوروز و ادبیات فارسی پیوند ناگسستنی با همدیگر دارد. هرچند تاریخ دقیق پایهگذاری جشن نوروز را نمیدانیم، ولی اگر بخواهیم پیشینه جشن نوروز را به عنوان آیین و سنت فرهنگی بفهمیم، بدون مراجعه به ادبیات فارسی امکانپذیر نیست؛ یا بهتر است بگویم نوروز را در آیینه شاعران و ادیبان فارسی میتوان شفافتر دید. شاعران فارسیزبان اعم از متقدمان و معاصران، هیچگاه در مورد نوروز و تجلیل آن، بیتفاوت نبوده است. براساس اسطورههای تختجمشید و تاریخ طبری، نوروز نامی است که اولین بار توسط جمشید، چهارمین پادشاه از سلسله پیشدادیان پایهگذاری شده است. همچنین در برخی از روایتها، از زرتشت و در برخی دیگر متون کهن، از کیومرث نیز به عنوان بنیانگذاران نوروز نام برده شده است. با تکیه بر آرای شاعر نامدار ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، داستان جشن نوروز در آذربایجان اتفاق میافتد. زمانیکه جمشید پادشاه، همانطور که در جریان سیر و سیاحت بود، به آذربایجان میرسد. به اطرافیاناش دستور میدهد تا تخت مرصعی بر بلندای طبیعت آماده کند. پس از آن بر تخت مینشیند و تاج مخصوص سلطنتی که پر از جواهر بود را نیز بر سر میگذارد. پس از تابش خورشید بر تاج پادشاه، همه جا نورافشان میشوند. بنابراین آن روز را نوروز مینامند.
چو خورشید تابان میان هوا نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او شگفتی فرو مانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند مران روز را «روز نو» خواندند
گذشته از این، فردوسی در جایجای دیگر اشعارش نیز، نتوانسته گوشهای چشمی در توصیف نوروز نداشته باشد. ازینرو یادآوری واژه نوروز به کرات در اشعارش، معلول ارجگزاریاش از این آیین فرهنگی-طبیعی است. در تکههایی از داستان بیژن و منیژه، چنین گفته است:
که خسرو بهر کار پیروز باد همه روزگارش چو نوروز باد
چو نوروز فرخ فراز آمدش بدان جام روشن نیاز آمدش
دلم بر همه کام پیروز کرد که بر من شب تیره نوروز کرد
که پیروزگر شاه پیروز باد همه روزگاراناش نوروز باد
بدین شاهنوروز فرخنده باد دل بدسگالان او کنده باد
و در داستان دیگر از رستم و اسفندیار:
همه دشمنان از تو پر بیم باد دل بدسگالان به دو نیم باد
همه ساله بخت تو پیروز باد شبان سیه بر تو نوروز باد
در شاهنامه، چندین داستانِ منظوم دیگر، از جمله فرود سیاوش، پادشاهی یزگرد، قباد، خسروپرویز و … نیز با توصیف و تشبه نوروز رنگین شده است.
سنایی غزنوی، دیگر از شاعران فارسیزبان، که در نیمه دوم سده پنجم و نیمه اول سده ششم هجری میزیست، شعرهایی در پیرامون نوروز سروده است. از سنایی به عنوان کسی که برای اولین بار به صورت جدی تصوف را وارد زبان فارسی کرد، نام برده شده است. در ابیات زیر، در حقیقت سنایی خواسته در توصیف معشوقاش از استعاره نوروز بهره بجوید.
ای گل آبدار نوروزی دیدنت فرخی و فیروزی
و در جای دیگر:
با تابش زلف و رخت، ای ماه دلافروز از شامِ تو قدر آید، وز صبح تو نوروز
مولانا جلالالدین محمد بلخی، شاعر و عارف مشهور سده هفتم هجری، در اشعارش از نوروز و بهار به زیبایی تجلیل کرده است:
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
مستی و عاشقی و جوانی و یار ما نوروز و نوبهار و حمل میزند صلا
بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد نگار آمد نگار آمد نگار بُردبار آمد
آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم گرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم
در رباعی زیر، مولانا از نوروز متعارف عدول کرده و معشوقاش را به نوروز مخصوص خودش تمجید کرده است:
اندر دل من مها دلافروز تویی یاران هستند لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید عید من و نوروز من امروز تویی
حافظ، یکی دیگر از شاعران و غزلسرایان پرآوازه سده هشتم هجری در حوزه زبان فارسی است. اشعار وی آمیختگی عجیبی با نوروز و بهار دارد:
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی، چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی به گلزار آی گز بلبل غزل گفتن بیاموزی
بیتهای زیر نشانههای سبزی و گل و خوشدلی در تعریف حافظ از نوروز است:
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
رودکی، شاعر فارسیسرای سبک خراسانی دوره سامانی، در سدهی چهارم هجری قمری است. تعداد ابیات باقیمانده از وی را حدود ۱۰۴۷ بیت میدانند. رودکی در این میان، ابیاتی در توصیف فصل بهار دارد:
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب با صدهزار زینت و آرایش عجیب
لاله میان کشت، درخشد همی ز دور چون پنجه عروس به حنا شده خضیب
بلبل همی بخواند اندر شاخسار بید سار از درخت سرو، مر او را شده مجیب
سعدی شیرازی، خالق کتابهای بوستان و گلستان، شاعر و خطیب سبک عراقی، در سده هفتم هجری قمری است. در اشعارش به فروانی از عید نوروز و بهار یاد کرده است. اینجا تنها تکهای از آنرا آوردهام:
برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز
اینها تنها قطرههای کوچکی از دریای بیکران ادبیات فارسی در وصف نوروز است که به صورت مجمل اشاره شد. وگرنه شعر یا شاعری را در حیطه زبان فارسی نتوان یافت که در خیالاش از نوروز و بهار تقدیر نکرده باشد و یا از آن سخن نگفته باشد. یادآوری کامل آنها فضای بیشتر میخواهد که از زمینه و حوصله این نوشتار خارج است. در اخیر، میخواهم با مراجعه به شعری در وصف نوروز و بهار، از فریدون مشیری شاعر معاصر، پایان این نوشتار را اعلان کنم.
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخههای شسته، باران خورده، پاک
آسمانِ آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرمنرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمهها و دشتها
خوش به حال دانهها و سبزهها
خوش به حال غنچههای نیمهباز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمیپوشی به کام
بادهی رنگین نمینوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می باید تهیست
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشهی غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ