معمای شکست (1)
"اشرف غنی رییس جمهور با تعدادی از نزدیکانش کشور را به مقصد نامعلومی ترک کردند."
«درست زمانی که نیروهای مهاجم پشت دروازههای کابل برای فتح پایتخت نقشه میریختند، با یک خبر ناگهانی، تمام آرزوهای مردم برباد رفت. خبر یک جملهی کوتاه بود: “اشرف غنی رییس جمهور با تعدادی از نزدیکانش کشور را به مقصد نامعلومی ترک کردند”.»
درست پس از دو دهه شکلگیری نظام جمهوری اسلامی افغانستان و حمایت قاطع جامعه جهانی، دریافت کمکهای بسیار، تشکیل ادارات، ایجاد بوروکراسی، تجهیز ساختمان و تهیه ملزومات اداری، وجود کارمندان نسبتا کارآزموده و جوان، تشکیل نیروهای امنیتی، آموزش نیروهای نظامی با کمک جنرالان و افسران صاحب نام آمریکا و ناتو و تجهیز ادارات پلیس با بهترین امکانات روز دنیا، مهمتر از همه حمایت قلبی مردم از نظام جمهوری با تمام کاستیهای موجود و نارضایتی گسترده از وجود فساد و تبعیض در بدنه نظام، یک باره و به صورت رازآلود پس از یازده روز تهاجم و حمله نظامی طالبان، فرو ریخت.
دژهای پولادین امنیتی و نظامی بدون مقاومت به روی مهاجمین باز شد. تمامی امکانات موجود از بین رفت. درست زمانی که نیروهای مهاجم پشت دروازههای کابل اردو زده بودند و برای فتح کابل نقشه میریختند، با یک خبر ناگهانی، تمام آرزوهای مردم برباد رفت، هرج و مرج و سراسیمگی بر تمام ساکنان کشور حاکم شد. خبر یک جملهی کوتا بود: “اشرف غنی رییس جمهور با تعدادی از نزدیکانش کشور را به مقصد نامعلومی ترک کردند”.
با شنیدن این خبر، سیلی از جمعیت و اغلب نیروهای رده بالای حکومت به میدان هوایی کابل سرازیر شدند. مردم جهان در آن هفته، شاهد اتفاقات تلخ و تازهی بود که تاریخ بشر تاکنون چنین اتفاقاتی را شاهد نبوده و نخواهد بود. نظام جمهوری اسلامی با آن همه قربانی و هزینههای مالی جهان به صورت غیر منتظره و ناگهانی سقوط کرد.
پس از مدتی که مردم از شوک عجیب این اتفاق بر آمدند، تازه از همدیگر این سوال را میپرسیدند که چرا چنین شد؟ مگر ممکن است یک نظام تحت حمایت کامل جامعه جهانی، ناتو و آمریکا به این آسانی و برق آسا سقوط کند؟ حتی برای رهبران جوامع دیگر این سوال مهم شد که چطور ارتش 300 هزار نفری مجهز و تعلیم یافته با امکانات بینظیری که بسیاری از کشورهای منطقه، آرزوی داشتن آن را دارند، در چشم به هم زدنی به هوا رفت؟ آیا طالبان خیلی نیروی قوی بودند یا نه عواملی دیگری پشت معمای شکست وجود داشت؟
در این مجال به صورت بسیار خلاصه، تحلیلهای موجود در حل معمای شکست را مرور کرده، تلاش میکنیم پاسخ واقع بینانهتری به این پرسشها داشته باشیم و یا حداقل باب گفتگو و فکر بیشتری را در این زمینه باز کرده باشیم.
1. قدرت نظامی طالبان و شکست آمریکا
یکی از تحلیلهای مطرح در حل معمای شکست “قدرت نظامی طالبان و شکست آمریکا” است که مورد توجه تعدادی از تحلیلگران سیاسی و نظامی قرار گرفته و باوردارند که طالبان در این دودهه به کمک سازمان استخباراتی پاکستان، حمایت مالی برخی از کشورهای عربی و نیز همسایههای دیگر افغانستان، توانستند خود را بازسازی و قویتر سازند و حتی توانستند از میان نیروهای فعال داعش والقاعده یارگیری نمایند و بالاخره نظام جمهوری اسلامی با قدرت نظامی طالبان در افغانستان سقوط کرد و در این جنگ، آمریکا شکست سنگین خورد و مجبور به ترک افغانستان شدند.
این تحلیل زمانی قوت بیشتری گرفت که برخی از نمایندگان پارلمان و سنای آمریکا نیز از عملکرد دولت بایدن، انتقاد کرده و خروج آمریکا از افغانستان را یک شکست نظامی خواندند و یا رییس جمهور آمریکا و وزیر خارجه را مجبور به دفاع از عملکرد دولت آمریکا ساختند. این تحلیل از سوی تمام سخنگویان طالبان و بیشتر تحلیلگران پشتونتبار، حمایت و بازنشر میشود آنان تلاش میکنند در قالب این تحلیل خود شان را به عنوان قهرمانانی معرفی نمایند که در سلسله شکستهای قبلی انگلیس و شوروی اینبار توانستهاند آمریکا را شکست بدهند وازاین جهت به خود میبالند.
2. ضعف درونی، فساد و ناکارآمدی دولت جمهوری اسلامی
برخی از تحلیلگران بر این باورند که علت اصلی شکست نظام جمهوری اسلامی ریشه در فساد و ناکارآمدی درونی دولت داشت که در دوره اوایل حکومت حامد کرزی پدیدار گردید و نه تنها مهار نشد که رشد و گسترش یافت و در دوره حکومت اشرف غنی احمدزی به اوج خود رسید. با اینکه این دو نفر شانس تبدیل شدن به قهرمانان واقعی کشور را داشتند، اما روحیه قومگرایی، انحصار قدرت و به تبع آن روا داشتن تبعیض نسبت به سایر اقوام، چشم پوشی از فساد و خیانت نزدیکان قومی و راهنماییهای غلط زلمی خلیلزاد، زمینه سقوط و زوال نظام جمهوری اسلامی را فراهم کرد. شکاف عمیق میان دولت و ملت به وجود آمد. اعتماد از بین رفت. فساد مهار ناپذیر شد و موریانهوار نظام را از درون خالی کرد و هر دو نفر و بخصوص اشرف غنی را در بستر تاریخ بیحیثت و بیاعتبار ساخت.
طالبان نه با جنگ که با شتلی بدون مزاحمت و مانع، شروع به پیشروی کردند؛ مردم و نظامیان به دلیل ضعف و فساد بیش از حد اراکین سیاسی و نظامی دولت، حاضر به فداکاری برای حفظ تاج و تخت اشرفغنی احمدزی و همقطاران آنها نشدند، زیرا آنان همیشه نیروهای امنیتی را در شرایط سخت، در میدانهای جنگ و محاصره تنها گذاشتند.
دشمنان به راحتی از زندانها رها شده و به جای آنها، افسران و نیروهای دلیر و فداکار اردو و پلیس، به جرم شلیک گلوله به سمت دشمن راهی زندان میشدند و اینگونه بود که قدم به قدم و در پی این اقدامات غلط دولت و حاکمان، نظام و دست آوردهای آن دود هوا شد و مردم افغانستان دوباره آواره سایر کشورها گردید.
«در دوره اشرف غنی، روحیه قومگرایی، انحصار و تبعیض، چشمپوشی از فساد و خیانت نزدیکان قومی و راهنماییهای غلط زلمی خلیلزاد، زمینه سقوط و زوال نظام را فراهم کرد. شکاف عمیق میان دولت و ملت به وجود آمد. اعتماد از بین رفت. فساد مهار ناپذیر شد.»
3. تبانی آمریکا و طالبان
تعدادی از تحلیلگران و سیاست مداران داخلی و خارجی را عقیده بر آن است که نظام جمهوری اسلامی نه با زور نظامی طالبان و شکست آمریکا و نه بر اثر ناکارآمدی و فساد دولت اشرفغنی احمدزی سقوط کرد. هرچند این عوامل نیز بینقش در ماجرای سقوط نبودند؛ اما واقعیت این است که آمریکا بنا به هر دلیلی – که هنوزهم به درستی زوایای آن معلوم نیست- از اشرف غنی و دولت او فاصله گرفت همانگونه که در اواخر دوره حامد کرزی نیز این اتفاق پیش آمد و آمریکا انتظاراتی را که از شخص اشرف غنی و دولت او داشتند برآورده نشد. آمریکاییها در یک تغییر استراتژی نیمه پنهان، به این نتیجه میرسند که راه رسیدن به رویاهای آنها از درون نظام منتخب و مبتنی بر دموکراسی در افغانستان قابل تحقق نیست و آنان فقط با تسلط طالبان بر افغانستان و حمایت از گروههای تندرو و افراطی بر قلب آسیا، به ماهی مراد خود میرسند. اینگونه بود که آمریکا از طریق نماینده ویژهی شان خلیلزاد وارد یک فاز استراتژیکی جدید در افغانستان شدند. آنها از یکسو باب مذاکره با طالبان را باز کردند و برای آنها دفتر سیاسی رسمی در قطر در نظر گرفتند و از سوی دیگر، مرحله به مرحله با مهرههای دست نشاندهی شان در نظام جمهوری اسلامی وارد بازی شده و قدم به قدم آنها را با سیاست هویج و چماق با خود همراه ساختند و با هوشیاری این سناریو را به خط پایان هدایت نمودند.
علی حلیمی
ادامه دارد …
تحلیل عالی و مطابق واقعیت های عینی جامعه است