ساختار سیاسی ضعیف؛ نقطه کور تحولات در افغانستان
در دنیای معاصر، امید به زندگی یکی از شاخصهای اصلی توسعه به شمار میرود، این شاخص در شرایط کنونی در افغانستان اگر نظرسنجی درست صورت گیرد، در پایینترین حد خود رسیده است.
در اینکه افغانستان یکی متلاطمترین کشورهای دنیا در نیم قرن اخیر است، بر کسی پوشیده نیست. تغییرات پیوسته نظامهای سیاسی و فراگیر شدن جنگ و ناامنی در تمامی دهات و قصبات این سرزمین، امید به یک آینده بهتر را از ساکنین آن گرفته و به صورت عینی و واقعی همه مردم در جستجوی راه بیرون رفتن از کشور میباشند. این در حالی است که در دنیای معاصر، امید به زندگی یکی از شاخصهای اصلی توسعه به شمار میرود، این شاخص در شرایط کنونی در افغانستان اگر نظرسنجی درست صورت گیرد، در پایینترین حد خود رسیده است. با سقوط جمهوریت و تسلط طالبان در کمتر از یک سال، هر روز ناامیدی نسبت به بهترشدن اوضاع سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بیشتر شده و فقر دامن اکثر مردم این سرزمین را فرا گرفته است و اگر تاکنون شرایط عمومی برای تعدادی غیر قابل تحمل نشده است، تنها به این دلیل است که اولاً کمکهای بشردوستانه جامعه جهانی به صورت منظم در افغانستان سرازیر میشود، دوماً اتباع کشور از گذشتههای دور تاکنون در تمامی نقاط جهان مهاجرت نموده و پیوسته برای اقارب، نزدیکان و نیازمندان پول میفرستند.
حال پرسش اساسی این است که در یک چشمانداز تاریک نسبت به آینده، مردم به چه کسی پناه ببرند و چه باید کرد؟
روی سخن این نوشته به سوی طالبان است. در اینکه طالبان با مصالحه یا با زور بر افغانستان تسلط یافتهاند یک امر مسلم است، اما طبیعیتر از آن، این است که در دنیای معاصر هر گاه گروهی بر ملتی سلطه پیدا میکند، متناسب به نوع نگاه خودشان به نظام و حکومت پاسخگوی نسبت به مردم و جامعه، از الزامات حکومتداری نسبت به عملکردشان یک امر ضروری به شمار میآید. اما واقعیت امر این است که طالبان نسبت به مردم تاکنون خود را پاسخگو ندانسته و در امر حکومتداری به شدت ناکام بودهاند. در آخرین اظهار نظری که عباس ستانکزی، معین سیاسی وزارت خارجه طالبان با نمایندگان اتحادیه دانشگاههای خصوصی داشت گفت: “طبیعی است امارت نمیتواند غیر از مجاهدین کس دیگری را در بستهای اداری به کار گیرد”. وی این موضوع را در پاسخ به خواست یکی از سخنگویان اتحادیه دانشگاههای خصوصی مبنی بر مشارکت همه در قدرت سیاسی بیان داشت. این سخنگوی اتحادیه دانشگاههای خصوصی خطاب به ستانکزی در وزارت خارجه گفت: “اگر طالبان در جنگ مسلحانه نقش داشتهاند، مراکز علمی و اکادمیک در تربیت نسل تحصیلکرده فعالیت کرده و تعداد بیشمار فارغالتحصیلان این نهادها در ادارات دولتی و خصوصی مشغول خدمترسانی به جامعه است. باید قدرت سیاسی میان تمام نیروهای جامعه به صورت عادلانه تقسیم شود.
در این نوشته تلاش میشود که وضعیت کنونی و آینده کشور با توجه به نمونههای تاریخی و دیدگاه دانشمندان علوم اجتماعی مورد واکاوی قرار گیرد و در نهایت برای بهبود اوضاع پیشنهاداتی ارائه گردد.
از نقطه نظر نویسندگان کتاب «چرا کشورها شکست میخورند»، مهمترین عامل، عدم موفقیت یک کشور در رسیدن به توسعه و رفاه اجتماعی در یک دوره زمانی شرایط جغرافیا، فرهنگ و جهل (دانش) نیست، بلکه مهمترین عامل شکست کشورها در رسیدن به توسعه نبود ساختار سیاسی مناسب است.
بر بنیاد دیدگاه این نویسندگان، “نهادهای مختلف یا همان نهادهای خوب و بد هستند که انگیزههای لازم را برای شهروندان هر کشور ایجاد میکنند که میتواند نتیجه حضور آنها را در دو سوی نوگالس( منقطه مرزی امریکا و مکزیک)، کوریای جنوبی و شمالی، شمال و جنوب قاره آمریکا و به همین ترتیب در سراسر جهان مشاهده کرد.”
چرا شرکتهای مهمی مانند سامسونگ در کوریای جنوبی پا میگیرد، اما در کوریای شمالی چنین شرکتهایی وجود ندارد؟
در این کتاب دلیل عدم دسترسی مردم مصر به امکانات و رفاه اقتصادی مورد توجه قرار میگیرد. در نهایت به این میرسند که در حقیقت، مصر دقیقاً به این علت فقیر است که تحت حاکمیت نخبگان معدودی قرار داشته است که جامعه را در راستای نافع خودشان و به هزینه انبوه مردم سازماندهی کردهاند. قدرت سیاسی کاملاً متمرکز بوده و در جهت ایجاد ثروت عظیم برای آنهای به کار گرفته شده است که آنرا در اختیار داشتهاند، مانند 70 میلیار دالری که توسط حُسنی مبارک، رئیس جمهور پیشین انباشته شده بود. مردم مصر تجربه انقلابهای زیادی را برای تغییر اوضاع به نفع مردم داشته است، اما هیچ کدام در نهایت به نفع مردم تمام نشده است، زیرا آنهایی که انقلاب را پیش بردهاند، صرفاً زمام امور را از کف آنهایی که کنارشان گذاشتند، ربودند و دوباره نظام مشابهی برپا کردند. در واقع، برای شهرواندان عادی دشوار است که قدرت سیاسی واقعی را به دست بگیرند و روش کار جامعهشان را تغییر دهند. بنابراین اساساً آنچه برای تبدیل یک جامعه فقیر به جامعه ثروتمند لازم است، همین تحول نهادی است.
ایالات متحده امریکا به این علت اکنون ثروتمندتر از مکزیک و پرو است که نهادهای سیاسی و اقتصادیاش، انگیزههای بنگاهها، افراد و سیاستمداران را افزایش میدهند.
این فرایند سیاسی است که نهادهای اقتصادی را مشخص میکنند تا مردم براساس آنها زندگی کنند و این نهادهای سیاسیاند که تعیین میکنند مردم تحت لوای کدامین نهاد اقتصادی زندگی کنند و باز این نهادهای سیاسیاند که چگونگی کارکرد این فرایند را رقم میزنند. نهادها با تاثیر گذاشتن بر رفتارها و انگیزهها در زندگی واقعی، موفقیت یا شکست کشورها را رقم میزنند.
در اینکه چرا کشورهای فقیر در مسیر نادرست حرکت میکنند، ربط چندانی به جهل و فرهنگ ندارد، این کشورها به این دلیل فقیر اند که در رأس قدرت کسانی هستند که انتخابهای فقیرانه میکنند.
در جامعه افغانستان کنونی در خوشبینانهترین حالت میتوان عملکرد طالبان را اینگونه تحلیل کرد که این گروه تنها زمام امور را یک گروه فاسد و غیرملی تحویل گرفتهاند، دوباره نظام مشابه را برقرار نمودهاند که امکانات مالی را در راستای منافع گروهی خود تخصیص میدهند. در بدبینانهترین تحلیل میتوان گفت که در رأس قدرت گروهی قرار گرفتهاند که مثل گذشته انتخابهای فقیرانه میکنند و نتیجه مسلم آن ادامه فقر و درماندگی مردم افغانستان است.
اما اگر بخواهیم برای آخرین بار وضعیت کشور را به عنوان یک شهروند مسئول ارزیابی کرد و پیشنهادهای مناسب را برای بهبود شرایط مطرح کنیم، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- برای رهایی از بحرانها چارهای جز دست یافتن به یک ساختار سیاسی همهشمول و قدرتمند توسعهگرا نداریم. به تعبیر دیگر بحران کنونی افغانستان با انحصار قدرت و تحمیل دیدگاه بسیار بسته دینی و اسرار بر اجرایی کردن آن، هیج نتیجهای جز انتخابهای سیاسی فقیرانه نخواهد داشت.
- بدون پذیرش رویکردهای علمی در مدیریت کلان جامعه و تنها تمرکز روی داشتههای بسته دینی، نتیجه به جز سرخوردگی و شکست در پی نداشته و جامعه را از حرکت به سمت رشد باز خواهد داشت.
- نگاه انحصاری قومگرایانه به قدرت در زمانه کنونی هر چند میتواند در کوتاهمدت برای بخشی از جامعه که از منابع ملی بیشترین بهره را میبرند، لذتبخش باشد، اما برای عامه مردم تولید نفرت و کینه کرده و خود بستر شورشهای اجتماعی دیگر را فراهم خواهد کرد.
- ضرورت به آشتی ملی اساسیترین نیاز افغانستان در شرایط کنونی است. تا زمانیکه تمام گروههای متخاصم دست از خصومت برداشته و کنارهم قرار نگیرند، اساسات یک ساختار فراگیر سیاسی فراهم نمیگردد.
- ایجاد ساختار سیاسی فراگیر که تمام اقشار جامعه و اقلیتهای قومی و مذهبی در آن مشارکت داشته باشند، جزو ضروریترین نیازهای کنونی مردم افغانستان است.
در نهایت میتوان نوشت که ساختار سیاسی ضعیف و محدود، عامل اساسی شکست سیاست و حکومتداری در افغانستان است. بر اساس آراء نویسندگان کتاب «چرا دولتها شکست میخورند؟»، تا در افغانستان ساختار سیاسی فراگیر و قوی شکل نگیرد، گسست سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ادامه مییابد.