صداقت، دقت و شهروند محوری در خبررسانی

در شفاخانه محمدعلی جناح چه می‌گذرد؟

فامیل کشته شده‌ها باید داخل کانتینر پُر از جسد، برای شناسایی فرزندان‌شان می‌رفتند. وحشت‌ناک بود دیدن اجساد که با بی‌احترامی تمام روی هم‌دیگرشان در داخل کانتینر انداخته شده بودند.

لطیف رضایی

بعد از شنیدن انفجار، برای کمک و اهدای خون به شفاخانه محمدعلی جناح رفتم. هنگامی‌که می‌خواستم داخل بروم، افراد طالبان مانع شدند. تعداد زیادی از مردم مثل من برای کمک رفته بودند، اما به هیچ کس اجازه داخل رفتن نداده بودند. انبوهی از جمعیت در دروازه شفاخانه منتظر باز شدن در بودند، مادرانِ آسیب‌دیده‌های حادثه، دختران و پدرانِ پیر، همگی اعتراض می‌کردند و اصرار برای داخل رفتن و آگاه شدن از وضعیت فرزندان‌شان که به شفاخانه محمدعلی جناح انتقال داده شده بودند. وقتی اعتراض‌ها شدت گرفت، افراد طالبان تعدادی از جوانان و یک پدر پیر که دنبال فرزندش می‌گشت، حسابی لت‌وکوب کردند.

در آن هنگام همگی اعتراض کردیم که حق زدن ما را ندارید. افراد طالبان بالای ما فیر کردند تا جمعیت پراکنده شود، وقتی جمعیت پراکنده شد، برای بار دوم آن پیرمرد که دنبال فرزندش بود را تنها دید و لت‌وکوب کردند. بعد از تقریباً یک ساعت انتظار و اعتراض زیاد، بلاخره داخل حیاط شفاخانه رفتیم، باز هم مانع شدند و نماندند که داخل ساختمان اصلی شفاخانه برویم،همگی‌مان را تا حیاط شفاخانه اجازه دادند، هیچ کس را به داخل اجازه ندادند و هنوز معلوم نیست که داخل شفاخانه چه می‌گذرد.

در حیاط شفاخانه هم وقتی خانواده‌ها و مردم اعتراض کردند، باز هم افراد طالبان دست به خشونت زدند و تعدادی را لت‌وکوب کردند. یک تعداد که برای اهدای خون آمده بودند، می‌گفتند که حداقل تا دیر نشده از ما خون بگیرید. باز هم کسی صدای آن‌ها را نشنید. این مانع شدن از داخل رفتن خانواده‌ها و مردم، مشکوک است و سوالات بی‌جوابی زیادی را خلق می‌کند.

با تعدادی از خبرنگارانی که خود را به داخل شفاخانه رسانیده بودند، نیز با خشونت رفتار کردند، بعضی‌های‌شان بازداشت و بعضی‌های‌شان لت‌وکوب شدند. افراد طالبان چنان رفتار می‌کردند که کسی با دشمن بی‌سلاح خود چنان رفتاری را نمی‌کند، پدرانی که دنبال فرزندان‌شان بودند را می‌زدند، سرِ مادران فریاد می‌کشیدند و با خشونت تمام ما را تهدید به کشتن می‌کردند، که این خود درد‌آ‌ورتر از حملات انتحاری امروز است.

بعد از جنجال‌های زیادِ خانواده‌ها، تعداد از آن‌ها را برای شناسایی اجساد، به طرف پشت شفاخانه هدایت می‌کردند، تا متوجه شدم من نیز با جمعی از آن‌ها هم‌راه شدم. فهمیدم اجساد را در یک کانتینر کلان که پشت شفاخانه موقعیت داشت انداخته بودند. فامیل کشته شده‌ها باید داخل کانتینر پُر از جسد، برای شناسایی فرزندان‌شان می‌رفتند. وحشت‌ناک بود دیدن اجساد که با بی‌احترامی تمام روی هم‌دیگرشان در داخل کانتینر انداخته شده بودند.

از آن لحظه که خود را در شفاخانه محمدعلی جناح رساندم، تا حالا که این متن را می‌نویسم، هنوز به کسی اجازه داخل رفتن نمی‌دهند. مادران و دختران به دلیل گریه و زاری زیاد هر کدام در گوشه‌ای از شفاخانه ضعف کرده و مانند اجساد بی‌جان افتاده‌اند.

             
     

3.8 4 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تماس با ما: contactus@paikaftab.com
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x