بقای جامعه نیازمند بازتعریفی از تبعیض و جنسیت
امروز و دیروز، زن و مرد به عنوان اصلیترین بازیگران نظام هستی و آفرینش مطرح بوده و هستند و بر کسی پوشیده نیست که هیچکدام بدون دیگری قادر به ادامه حیات نیستند. اما سوال این است که با تمام پیوستگی و وابستگی که این دو به هم دارند، چرا امروز و دیروزها سرشار از داستانهایی نابرابر از حقوق آنها بوده و هست؟ نظریه زنان در خدمت مردان چگونه به گفتمان برتر در طول تاریخ بشر مبدل شد؟ ریشه این نابرابریها در کجا باید جستجو شود؟
مینا حسینی
امروز و دیروز، زن و مرد به عنوان اصلیترین بازیگران نظام هستی و آفرینش مطرح بوده و هستند و بر کسی پوشیده نیست که هیچکدام بدون دیگری قادر به ادامه حیات نیستند. اما سوال این است که با تمام پیوستگی و وابستگی که این دو به هم دارند، چرا امروز و دیروزها سرشار از داستانهایی نابرابر از حقوق آنها بوده و هست؟ نظریه زنان در خدمت مردان چگونه به گفتمان برتر در طول تاریخ بشر مبدل شد؟ ریشه این نابرابریها در کجا باید جستجو شود؟
پرداختن به این سوال، همان نکته اساسی بوده که روند این مبارزات و کموکیف آن را متاثر ساخته است؛ اما آنچه تئوری برتر در گفتمانهای بشرشناسی اسلام افراطی مطرح است، فرودست بودن زن و حاکمیت بیشتر و متداومتر فرهنگ و منش مردسالارانه در طول تاریخ بوده است.
نهضت نابرابری حقوق انسانی میان زن و مرد از کجا آغاز شد و بررسی ریشههای آن، یک بار دیگر ما را در مقابل یک سوال محوری قرار میدهد و آن اینکه، آیا زن در قرن بیستویک هم نمیتواند از فرودستی به فرادستی برسد؟
جریانهای به نام اسلامی به راه افتاده که در تمام دنیا ریشه دواندهاند و در افراطیترین شکل آن آینده را ” مذکر” میخواهند و در متعادلترین حالتش بازتعریفی از تمام دانش و منش انسانی به نفع آقایان را تقاضا دارند، به دنبال کدام هدف اساسی این موج همهگیر را سازماندهی نمودهاند؟ به راستی در عمق اندیشه اسلام افراطی نجات و رهایی جامعه مطرح است و یا اینکه در پس این رهایی، اسارتی دیگر در کمین است؟ هیچ به این اندیشیدهاید که حامیان اصلی اسلام افراطی مردان سود و سرمایهاند؟ آیا به نتیجه این دقت کردهاید زندانی کردن زنان به جرم جنسیت که آرزوی کشورهای اسلامی درگذشتهها بود، امروز تزی شکستخورده بهحساب میآید و نبردی که در آن بردوباخت به نفع هر یک که باشد، یک نتیجه یعنی فروپاشی جامعه را در پی دارد.
زندانی ساختن زنان در خانه، با شعار عدالت جنسیتی در پی بازگرداندن کدام عدالت به زنان است و با کدام تبعیض علیه زنان به مبارزه بر خواسته است؟ عدالتی که هر عقل سلیمی وجود آن را تایید کرده و در جامعه لازم میداند و یا عدالتی که خواهان آناند جز در سایه حذف زن و زنانگی و حاکمیت مرد و مردانگی برای همه قابل تحقق نخواهد بود؟ عدالتی که طالبان برای زنان در حال طراحی و ساختوساز است شبیه همان دوران جاهلیت قبل از اسلام است که دختران زنده به گور میشدند و زنان مانند زندانیها از تمام حقوق انسانیشان محروم بودند. امروز که قرن بیستویک است و جهان هم در حال توسعه، زنان ناگزیر هستند از تعقیب و دنبالهروی این پیشآهنگان افراطی که نه از اسلام خبری دارند و نه از عدالتخواهی.
به نظر میرسد عاقلانهتر این است که ابتدا داشتهها و نداشتههای خود را غربال کرد و محک زد. امروز مردم ما باید با رویکرد منطقی و مبتنی بر عمیقترین ارزشهای اسلامی و دینی خود نقاط ضعف و قوت را بشناسند، به سوالات و شبهاتی باید پاسخ بگویند که ابتدا در ذهنشان و بدون شک فرداها در جامعه با آنها روبهرو خواهند شد. امروز باید هر جامعه مسلمان در آینه وجدان خود، تعریفی که از زن در ذهن خود دارند را با آنچه اسلام آن را بر میتابد به مقایسه بنشیند و محک بزند که تا چه حد اسلامی و تا چه حد زنستیزانه میاندیشند؟
هر زن افغانستان نیز باید معیاری در دست داشته باشد تا در برابر هر حقی که میخواهد به دست آورد، قبل از آن همدیگرپذیری بدون تبعیض زبانی، نژادی، قومی و… را شناخته و به آن متعهد باشند. سیاستمداران که جامعه بدون زن را میخواهند برای جامعه درحالتوسعه، پیشرفت و رشد معنوی و اخلاقی خطرناکاند.
امروز باید با نگاهی نو به دوراز تمام جریانات چپ و راستی که به افراط و تفریطها کشیده شده است، جامعه اسلامی و آرمانی را بنا کنند. جامعهای که در آن نه زنستیزی و نه مردستیزی که تبعیضستیزی معنی دارد و برای این تبعیضستیزی نه به شعارهای کور اسلامی اتکا کرد که بر محور منافع بعضی بر بعضی دیگر و یا خواست و ارادههای صرف مادی و اومانیستی شکلگرفته، تبعیضستیزیای که منطق آن، عدالت را نه مساوات و تبعیض را نه در تفاوت میبیند. بلکه حقوق بشری و آزادیهای انسانی را که خداوند بنا بر طبیعت و فطرتی که زن و مرد را بر آن آفریده است برای هرکدام برگزیده تا بتواند تعادل و توازنی که برای ساختوساز، بقا و دوام یک جامعه انسانی و آرمانی نیاز است را تامین کند.
اگر قبول کنیم که رشد اقتصادی بنیان اساسی و تنها راه مطمئن برای بشر سرگردان امروز و نجات از بحران است و اگر کار و تحصیل را بهعنوان محکمترین ریشه رشد جامعه به حساب آوریم و آنچه تجربه بشر از هرزگی و بیبندوباری به ثبت رسیده را بازخوانی کنیم، بدون شک اقتصاد و تحصیل در این عرصه مطرح شده است؛ بنا به منطق هر صاحب خرد بیطرفی، مردود خواهد بود. جنسیت خواهی که بیشتر از اینکه رهایی از اسارتهای اقتصادی باشد، بیشتر شبیه گریز از مسئولیتهای سیاستمداران است که برای بقای جامعه باید زن و مرد یکسان بپذیرند و برای تربیت نسلی متعهد و ارزشی تداوم آن را بخواهند، نه در پی فروپاشی آن باشند.
امروز قبل از اینکه هر استراتیژی و یا هر راهبردی را برای حمایت یا استحکام جامعه روی دست میگیرند، در قدم اول نیازمند این هست که بازتعریفی جدای از تعاریف افراطی که از عدالت و تبعیض ساخته است ارائه شود. بازتعریفی از عدالت که اسلام واقعی بدون تبعیض بین زن و مرد بهترین نمود و مصداق آن را عرضه کرده است. عدالتی که در آن حقوق زن و مرد، دو شاخصه اساسی و برجستهای است که تعیینکننده برای پیشرفت جامعه میباشد و میتوان فضا و بستری مناسب برای تکامل و تعالی که هدف اصلی خلقت و آفرینش زن و مرد یعنی نوع انسان است ساخت.