از برخورد نیروهای طالبان با کافهنشینها تا سقوط هشتاد درصدی کافهها در کابل
در واقع، کافهها که روزگاری قاف قصهها بودند، پس از 15 اگست سال گذشته، به سرای بیمهری بدل شده و کسی جرأت نمیکند که درِ آنها را بکوبد، قهوه یا چایی فرمایش دهد و گلیم قصهها را پهن کند. پس از حاکمیت طالبان در افغانستان، این فرهنگ کمکم رنگ و رخ خود را از دست داده و در این اواخر شاهد بسته شدن بیشترین کافهها هستیم.
طاهره بتول، کابل
کافهنشینی، فرهنگی است که از آن به مفهوم قهوهخانه، چایخانه و کافیشاپ استفاده میکنند و معمولاً به کُنش اجتماعی اشاره دارد که ریشههای آن به سدههای هجده و نوزده اروپا و دوران انقلاب فرانسه و انقلابهای سیاسی این پهنه بر میگردد. کافهها از دهه ۱۹۶۰ میلادی، همراه با مفهوم روشنفکری و دیگر شیوهها به کشورهای دیگر جهان نیز سرایت کرد، اما فرهنگ کافهنشینی در افغانستان در سالهای اخیر رونق زیادی داشت و کافهها محلی برای تجمعهای دوستانه، کارهای اداری و معاشرتهای کاری، برگزاری جشنهای تولد، قرارهای عاشقانه، اجرای موسیقی زنده و بسیاری از امور دیگر اجتماعی بودند که هر کدام به نوبه خود توانستند متقاضیان زیادی را به خود جلب کنند و کافهگردی، یکی از دورهمی پُر طرفدار شهرنشینان به حساب میآمد.
در واقع، کافهها که روزگاری قاف قصهها بودند، پس از 15 اگست سال گذشته، به سرای بیمهری بدل شده و کسی جرأت نمیکند که درِ آنها را بکوبد، قهوه یا چایی فرمایش دهد و گلیم قصهها را پهن کند. پس از حاکمیت طالبان در افغانستان، این فرهنگ کمکم رنگ و رخ خود را از دست داده و در این اواخر شاهد بسته شدن بیشترین کافهها هستیم.
پلسرخ، یکی از فرهنگیترین مکانها برای شهروندان کابل است؛ جاییکه در دوران جمهوریت در هر قدمی آن کافهها با دکورهای قشنگ تزیین شده بودند، اما این روزها با بسته شدن کتابخانهها، کافهها و دیگر مکانهای فرهنگی، از زیبایی این مکان کاسته شده و پلسرخ عملاً به یک مکان بیروح تبدیل شده که نه تنهای خسته در آن اُتراق میکند و نه عُشاق دلباخته از آن حض میبرند.
ساعت چهار عصر است، با یکی از دوستانم داخل کافه «کبکیک» میشویم. گفته میتوانم که کبکیک یکی از قدیمیترین و دارای بیشترین مشتری در دوران خود بود. داخل کافه هیچ کسی نیست به جز صاحب کافه و شاگرداناش. داخل کافه نشستم، یک چای سفارش داده و با عزیزالله علیزاده، مسئول کافه همصحبت شدم. مسئول کبکیک از نبود مشتری، محدودیتها و اقتصاد ضعیف همشهریانش شکایت دارد. کافه کبکیک که حالا تعداد معدودی افراد در آنجا رفتوآمد دارد و گاهی اوقات حتا دارای یک مشتری هم نیست، لنگلنگان پیش میرود.
علیزاده میگوید که بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر، وطن را ترک کردند و به دیارغربت پناه بردهاند. علیزاده همچنان اضافه میکند که مردم حالوهوای خوب ندارد، نبود اقتصاد و محدودیتهای حاکم در جامعه که ۹۵ درصد تاثیر روی کارش گذاشته، باعث شده که مردم پای خود را از رفتن به کافهها بگیرند. به گفته علیزاده، نیروهای امارت چندباری مزاحم مشتریانش گردیده و این امر باعث شده که دیگر آنها نیاید. او تصریح میکند که برای مشتریانش “امنیت جانی بهتر از رفتن به کافه و وقت گذراندن است”. با وجود اینکه هنوز دستورالعمل دقیقی از طرف طالبان برای پیشبرد کافهداری به کافهداران داده نشده، اما جداسازی مکانهای دخترانه و پسرانه از دیگر چالشهایی است که کافهداران با آن روبهرو اند. او در این خصوص میگوید: “طالبان هر از گاهی برای بررسی وضعیت کافهها داخل کافه میشوند و اگر پسری را با دختری در کافه ببینند، آنها را مورد پُرسوجو قرار میدهند”. به گفته علی یاور(نام مستعار)، “یک روز اینجا با یکی از دوستانم نشسته بودم، نیروهای امارت آمد و از من پرسید که چرا اینجا نشستی، چه رابطهای با هم دارید و نسبت فامیلیتان چیست؟ وقتی من جواب دادم دوست هستیم، آمدیم به عنوان دوست نشستیم، مرا پُشت پرده (پارتیشن) خواست، چند تا مشت هم زد و گفت بریم حوزه تا من نکاحتان را بخوانم”. او میگوید: “وقتی ما اینجا میآییم و لحظهای با دوستان خود مینشینیم، داریم از خود و از وضعیت حاکم فرار میکنیم و به کافه پناه میآوریم تا غصه بدر کنیم.”
غفور تابش، مالک یکی دیگر از کافههای مشهور در غرب کابل است. «کافه آذر»؛ جاییکه در دوران جمهوریت بیشترین برنامههای فرهنگی، هنری و ادبی در آن اجرا و برگزار میشد، اما حالا نه از برنامه خبری است و نه هم از مشتریان سابق این کافه.
تابش همچنان از وضعیت کنونی دلی خوش ندارد و میگوید مثل تمام افراد که مسلکی بودند، کارهایشان به سقوط برابر است. تابش تصریح میکند که من نیز خارج از این استثنا نیستم. مشتریهای که واقعاً بدرد بخور و فرهنگی بودند و سرشان به تنشان میارزید، همه رفتند و کشور را ترک کردند. او میافزاید: “مشتری کم شده، رفتوآمد نیست، مقررات و محدودیتها بیشتر شده، ترس و نگرانی همه اینها روی کار ما تاثیر گذاشته و میگذارد”.
به گفته تابش، طالبان گهگاهی برای بازدید از کافهها به کافه سر میزنند که یک بار با یکی از مشتریهایش درگیر شده است، “کافهنشین که در پهلوی یکی از دوستان دختر خود بود، نیروهای امارت با آنها برخورد جدی کرد و از وی خواست در حوزه برود برای نکاح خواندن”.
در جریان این صحبتها، متوجه دختری شدم که در گوشهای از کافه نشسته و بیرون را تماشا میکند. حرفهایم که با تابش تمام شد، رفتم کنارش نشستم و ازش پرسیدم چطور اینجا تنها نشستی؟ چند لحظهای درنگ کرد و آهی کشید و گفت: “برای تجدید خاطرات خود آمدم”. فوزیه سلطانی، دانشجوی دانشگاه کابل است. او از روزهای خوش کابل، بهویژه در همین کافه روایت میکند که با دوستان پسر و دختر خود بیشتر عصرها در کافهها جمع میشدند و به دور از دغدغههای روزگار، لحظات خوشی را سپری میکردند. او تصریح میکند: “بعد از آمدن طالبان، یک هفته شده دوباره میآیم، دیدیم فضا کمی آرامتر و خوبتر است. با لبخندی گفت، خوب دیگر همینطوری آمدم، هرچه بادا باد”.
فوزیه میگوید: “من دلتنگ روزهای قبل از طالب هستم، دوست داشتم مثل گذشته با دوستانم اینجا بیایم، گرچند دیگر دوستانم نیست و اکثریت آنها رفتهاند. بعضی وقتها تنهایی میآیم و فقط به یاد همان روزها مینشینم، چون دیگر نه آن دوستان قبلی من اند و نه آن فضا، فضای قبلی است”. سلطانی میگوید: “کلاً برای حال خوبم نمیآیم، فقط به یاد آنها و تجدید خاطرهها میآیم”.
احسانالله صمیم، مسئول کافه «باما»، سه سال و چند ماهی است که اینجا فعالیت دارد. او از حال و هوای کافه میگوید: “از زمانیکه امارت اسلامی آمده، محدودیتهای زیادی را وضع کرده که این وضعیت روی کار ما هشتاد درصد تاثیر گذاشته است”. وی توضیح میدهد: “قبلاً ما برنامههای فرهنگی زیادی داشتیم از جمله جشن تولد، برنامه فراغت و مناسبتهای مختلف که هم خانمها بودند و هم آقایان. برنامهها به شکل مختلط انجام میشدند که فعلاً از هیچ کدام آنها خبری نیست”.
لتوکوب مشتری توسط طالبان، یکی از موارد مشترک بین تمام کافهها است که این امر در تمام کافههای شهر کابل اتفاق افتاده است. صمیم همچنان از جمله کسانی است که شاهد این رویداد بوده و میگوید: “یک بار نیروهای جنایی طالبان داخل کافه آمدند و دیدند دخترها با چند تا پسر در دو میز با هم یکجا نشسته بودند که متاسفانه بچهها را زیاد لتوکوب کردند”.
از زمان حاکمیت طالبان تا هنوز، شهر خالی از جوانان، شور و شوق و صدای موسیقی شده است. شهر کابل جای که پُر بود از بچهها و دختران شاد و شیکپوش، اما حالا کابل چیزی بزرگی را کم دارد و گم کرده است که همان نغمهخوانی هنرمندان و شور و شوق جوانان است. تابش میگوید که کافه «آذر» مکانی بود برای اهل موسیقی و هنرمندان که در آن کنسرتها دایر میشدند، بیشترین برنامههای فرهنگی و هنرمندان محلی در اینجا گهگاهی هنرنمایی میکردند، همین مسئله یکی از دلایل محبوبیت این کافه به شمار میآمد. ولی حالا، حتا اگر ریسک را قبول کنیم و برنامهای بگیریم، کسی نمیآید، کسی نمیخواهد خود را به جنجال بیندازد. طالبان همچنان چنین چیزی را قبول نمیتوانند و شرایط سخت است. برای آینده یک برنامه دارم، یکی از دوستانم کتاب چاپ میکند، میخواهیم اینجا رونمایی کنیم”.
تابش که به مدت هفت سال در این مکان کافهداری میکند، میگوید: “کافهها اکثریت شان بسته شده و فعلاً غم مردم، نان است”.
در کنار تابش، علیزاده هم میگوید که قبلاً بیشترین مشتری ما را دانشجویان تشکیل میدادند، دختران و پسرانی که برای کارهای دانشگاه و گفتمانهای که داشتند یا انجام پروژههایشان میآمدند. علیزاده تصریح میکند: “در کافه، ما وایفای رایگان و کتابهای زیادی برای مشتریان خود اینجا گذاشته بودیم که از آن استفاده کنند، اما حالا این محدودیتها باعث کم شدن مشتری و سقوط کافه شده است. فکر کن وقتی ۹۵ درصد تغییر روی کارتان بیاید چه خواهد شد؟”.
به گفته علیزاده، چند باری امر به معروف در کافه رفته و تنها خواستشان اجازه ندادن دختران بیحجاب در داخل کافه بوده است. علیزاده همچنان میافزاید که دو سه بار از نیروهای طالبان در کافه برای بررسی وضعیت آمده بودند: “یک بار یک دختر و بچه اینجا روبهروی هم نشسته بود، یکی از آنها آمد و آن پسر را لت کرد که چرا با دختر یکجا نشسته؟”
به گفته علیزاده، تنها در ساحه پلسرخ کابل، ۲۰ تا ۲۵ کافه بعد از آمدن طالبان بسته شده است. علیزاده میگوید، شعبه دوم کافهشان که چند هفته قبل از سقوط کابل در قله فتحالله افتتاح شده بود نیز در حال سقوط است. وی میگوید، اگر اقتصاد مردم اینگونه دوام پیدا کند، مجبور است هر دو کافه که فعلاً مصارفشان را از جای دیگر تأمین میکند، بسته نماید.
صمیم نیز از آینده کافه و کافهداری نگران است و میگوید، فکر میکنم آینده خیلی تاریک در رابطه به کارهای فرهنگی وجود دارد، به خصوص کافهها که یک بخش فعالیتهایش کارهای فرهنگی است. در این مدت، ما ۸۰ درصد مشتریان خود را از دست دادهایم و فعلاً هم با تفکیک جنسیتی فعالیتهای خود را پیش میبریم. اگر وضعیت اینگونه ادامه یابد، ما با نهایت تلاش تا شش ماه آینده بتوانیم دوام پیدا کنیم، به خاطری که هر روز با قیدوات جدید طالبان روبهرو هستیم.
کافه «تاجبیگم» مشهور به «اردوگاه مادر» که در سال ۲۰۱۲ توسط لیلا حیدری، شاعر و فیلمساز به منظور نجات معتادان ساخته شده بود نیز پس از سقوط کابل بسته شد. کافه تاجبیگم از زمان آغاز فعالیتش تا سال۲۰۲۰، بیش از یک هزار و چند صد معتاد را به زندگی عادی برگردانده بود. در کنار کافه و رستورانت تاجبیگم، کافههای مشهور دیگر از جمله «کافه سمپل»، «کافه آیخانم»، «کافه فرهنگی پلسرخ»، «کافه تبسم»، «کافه لبخند»، «کافه عکس»، «کافه نگار»، «کافه خانهدوست» و دهها کافه دیگر در این مکان (غرب کابل) بعد از آمدن طالبان بسته شده است.
نجیب، یکی از کافهنشینها میگوید: “وقتی از یک دوست خود بخواهیم بیا کافه، آنها ناامید، سرخورده و افسرده و در حالت ترس قرار دارد و میگوید طالب میآید و اذیت میکند”. او میگوید: “یکی از روزها با دوستانمان نشسته بودیم و با هم میخندیدیم، طالب آمد و گفت شما داخل تلفنهای خود چه دارید، تلفنها را گرفت و بررسی کرد. چتهای ما را در فیسبوک و مسنجر خواند و گفت شما با دخترا چت میکنید”. این چیزهای است که آدم را افسردهتر میکند، آدم اصلاً نمیخواهد در همین شرایط قرار بگیرد.
از زمان تسلط طالبان، حضور دختران در مکانهای فرهنگی و به خصوص کافهها، خیلی کمرنگ و نادر شده است. عاقله همدرد، یکی از دخترانی است که برای فرار از وضعیت حاکم، با دوستانش آمده که چند لحظه را به دور از دغدغه سپری نماید. او در این خصوص میگوید: “تنها چیزی که مرا به اینجا میکشاند، دوستانم است. با دوستان در مورد مسایل دوستانه حرف میزنیم، میخندیم و این یک راه فرار از وضعیتی است که پناه میآوریم به کافه و رفیقا”.
خلیلالله همدرد، از مشتریهای سابقه این کافه میباشد و میگوید: “کافهنیشینی بُعدهای مختلف دارد، کشورهای اروپایی و کشورهای که رو به توسعه اند، یکی از نشانههای آن کافهنشینی است، چون وقتی در یک کشور کافهنشینی مروج میشود، به این مفهوم است که آن کشور رو به پیشرفت و در حال توسعه است، به خاطر اینکه در کافهها تبادلنظر میشود و خیلی از تصمیمها در کافه گرفته میشود و انسانها میتوانند دوستان خود و همچنان کسانی را که علاقه دارد، ببیند و بنشیند و تبادل نظر کند. در کشوری که اندیشهها تبادله میشود، انسانها میتواند به راحتی چیزی را که در افکارشان هست، در محیط تطابق دهد و منتشر کند، بدون شک که آن کشور پیشرفت میکند. در داخل کافهها در دوران جمهوریت، بیشتر تفاوت میان جنیست نبود و معیار دید هر فرد انسان و انسانگرایی بود ولی در دوران فعلی تفکیک جنیست وجود دارد.”