افغانستان و صلح پایدار
افغانستان بیش از چهار دهه است که در جنگ و خشونت شدید به سر میبرد؛ جنگی که تمام زیربناها را نابود کرده و این کشور را صدها سال از قافله جهانی عقب انداخته است. فروپاشی ساختارها و زیربناهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و بهخصوص مشکلات و نابههنجاریهای امنیتی، سبب شده است که حتا با دو دهه کمکهای سخاوتمندانه کشورهای جهان هم نتواند بخشی قابل ملاحظهای از نیازها و مشکلات ناشی از جنگ را بر طرف سازد. تداوم خشونتها در دو دهه اخیر و سقوط نظام سیاسی، نشان داد که معضل خشونت و جنگ در افغانستان ریشههای خارجی و داخلی به مراتب عمیقتر از آنچه دارد که تصور و گمان میرفت و این امر نشان داد که به این زودیها و آسانیها نمیشود به جامعه کاملاً عاری از خشونت و با ثبات دست یافت.
ضیا دانش، نویسنده و روزنامه نگار
افغانستان بیش از چهار دهه است که در جنگ و خشونت شدید به سر میبرد؛ جنگی که تمام زیربناها را نابود کرده و این کشور را صدها سال از قافله جهانی عقب انداخته است. فروپاشی ساختارها و زیربناهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و بهخصوص مشکلات و نابههنجاریهای امنیتی، سبب شده است که حتا با دو دهه کمکهای سخاوتمندانه کشورهای جهان هم نتواند بخشی قابل ملاحظهای از نیازها و مشکلات ناشی از جنگ را بر طرف سازد. تداوم خشونتها در دو دهه اخیر و سقوط نظام سیاسی، نشان داد که معضل خشونت و جنگ در افغانستان ریشههای خارجی و داخلی به مراتب عمیقتر از آنچه دارد که تصور و گمان میرفت و این امر نشان داد که به این زودیها و آسانیها نمیشود به جامعه کاملاً عاری از خشونت و با ثبات دست یافت.
هر چند ریشه خشونتهای افغانستان عوامل قوی خارجی دارد اما نکته قابل ملاحظه این است تا زمانی که جامعه خود خشونتپذیر نباشد، عوامل خارجی نمیتواند به صورت وسیع و در حد نگران کننده مداخله کرده و باعث بحران و بیثباتی شود.
عوامل بنیادی ناآرامیها
سرنو شت افغانستان با عوامل و مسایل بسیاری گره خورده که سبب شده است همواره صلح در افغانستان برهم بخورد و بیثباتی و ناامنی در آن جریان داشته باشد. این عوامل، گاه ریشههای فرهنگی داشته و گاه نیز مسایل اقتصادی در آن دخیل بوده و زمانی نیز مسایل قومی و نژادی؛ ولی مهم این است که این عوامل خود بستر مداخلات و نفوذ عوامل خارجی بیثباتی در کشور را در طول تاریخ فراهم ساخته و سبب شده است که همواره درگیری و نزاع به بهانههای مختلف وجود داشته باشد. به نظر می رسد عوامل ذیل مهمترین نقاط خشونتآفرین کشور ماست که همچنان تداوم دارد:
- چالشهای اجتماعی: وجود اقوام و نژادهای گوناگون در هرجامعهای میتواند هم باعث رونق، شکوفایی اجتماعی و فرهنگی آن جامعه شود و هم باعث جنگ، ویرانی و تباهی؛ زیست متنوع اما در عین حال توام با پیشرفت نیازمند مدیریت متعهدانه و خردمندانه زمامداران سیاسی دارد؛ و اما در افغانستان بنا به دلایلی، در درازنای تاریخ این امر تبدیل به یک موضوع دردسر آفرین و مشکلساز شده است. شکل نامناسب زندگی سنتی و افکار قبیلهگرایانه در مواردی باعث شده است که به این مسایل دامن زده شود و درگیریها و برخوردهای اجتماعی شکل بگیرد.
- مشکلات فرهنگی: افغانستان یک جامعه بسته و بحرانزده است، بیسوادی و فقدان آگاهیهای لازم سبب گردیده که همدیگرپذیری و روحیه کثرتگرایی اجتماعی و فرهنگی در سطح بسیارپایین و شکننده، وجود داشته باشد. عدم آگاهی درست و دقیق در مورد باورها، هنجارها، نحوه زندگی، مشترکات، احساس و… افراد یک قوم و نژاد از دیگری، به راحتی زمینه مداخلات افراد مغرض و سودجو را فراهم ساخته و نقطهای برای آسیبپذیری ثبات و صلح پایدار در کشور شده است.
- نابههنجاریهای اقتصادی: فقر مزمن و حاد افغانستان خود عاملی برای شکلگیری و تداوم بحران است. فقر میتواند افراد را به انواع تبهکاری از جمله خشونتهای مسلحانه سوق بدهد و زندگی توام با امنیت و آسایش را تهدید کند. آمارها نشان میدهد که رابطه میان فقر و خشونت به میزان بالایی وجود دارد و فقر به گونههای مختلف آرامش و ثبات را برهم میزند.
- چالشهای سیاسی: در کشورهایی که منافع مردم نهادینه نشده باشد و به قدرت و حکومت به عنوان ابزاری برای خدمت به مردم و ترقی و پیشرفت نگاه نشود، همواره چالشهای سیاسی به عنوان یک معضل و مانع فرا راه ثبات پایدار و ماندگار مطرح بوده است. در کشورهای فقیر و عقبمانده، نخبگان سیاسی یا دچار انحصارگرایی سیاسی و استبدادزدگی میشوند، یا قومی و سمتی عمل میکنند و یا به حلقات مافیایی تسلیم و یا تبدیل شده، منافع گروهی و خانوادگی خویش را جستجو میکنند. رهبران در این گونه کشورها خطوطی را در سیاست میپیمایند که مصالح تمام مردم و کشور در آن در نظر گرفته نمیشود بلکه همواره در جهت عکس آن در حرکت است.
افغانستان نیز این مورد را طی دهههای گذشته تجربه کرده و همین معضل حتا در دو دهه اخیر از عمر افغانستان، به عنوان یکی از محوریترین عوامل بیثباتی فزاینده در کشور بود وسبب شده که صلح پایدار به میان نیاید و افغانستان همچنان در گرداب ناامنیها دست در گریبان و سرگردان باشد.
- مداخلات خارجی: افغانستان همواره مورد مداخلات کشورهای مختلف خارجی قرار داشته است؛ عوامل مختلفی دیگر کشورها را در زمانهای مختلف ترغیب به مداخله در امور افغانستان کرده و تا هنوز هم این امر همچنان ادامه دارد. زمینههای این مداخله را فقر، مشکلات فرهنگی و اجتماعی و سیاستمداران غیرمتعهد به خوبی فراهم میسازند.
اقدامات صادقانه و صلح دائمی
این جمله بسیار معروف است که صلح به معنای قطع جنگ نیست بلکه صلح به معنای همدیگرپذیری به عنوان یک فرهنگ رایج مسلم هر جامعه است. هر چند نیاز است که برای رسیدن به این مهم، نخست باید به خشونتها و جنگ در جامعه پایان داده شود اما این را نیز نباید فراموش کرد که به موازات تلاشها برای قطع فوری جنگ و خشونت مسلحانه، گامهای هدفمند، دقیق و سنجیده شده برای همگانی کردن صلح و ثبات پایدار باید برداشته شود؛ گامهایی که صلح و ثبات را جزء باورهای مسلم فرد و جامعه، نهادینه ساخته و نقض آن را مساوی با شکستن هنجارهای مسلم و جرم تلقی کند.
برای رسیدن به این مهم، نخست لازم است که گامهای بلند فرهنگی برداشته شود؛ چرا که اصولاً بخشی از نابههنجاریهای اجتماعی از جمله ناامنیها به نداشتن اطلاعات لازم از دنیای ماحول افراد و جوامع بر میگردد و جهالت ریشه مسلم اکثریت قریب به اتفاق تمام خشونتها از جمله جنگهاست. در کشورهای اروپایی که پایداری و ثبات اجتماعی تا حد زیادی نهادینه شده است، امروزه نهادهای بزرگ فرهنگی فعالیتهای هدفمند و سازمانیافته برای صلح و ثبات پایدار دارند و موسسات و دانشگاههایی را در این راستا ایجاد کردهاند و سالانه کارهای عمیقی در این راستا انجام می دهند.
در افغانستان نیز میتوان این کار را از مکاتب و رسانهها آغاز کرد و با برنامهریزی زمانمند و هدفدار به تمام بخشهای جامعه به تدریج کشاند.
ملی ساختن سیاستها نیز از موارد دیگری است که میتواند به ملت شدن جامعه افغانستان کمک کند و مشکلات ناشی از ساختار اجتماعی در افغانستان را کاهش بدهد و در نهایت جامعه را به سمت و سوی وحدت و همگرایی بکشاند. این دو عامل، هم از عوامل اصلی بیثبات ریشهدار هستند و هم میتواند نقطه عطفی در نهادینه کردن صلح پایدار و همیشگی در کشور باشد و تا زمانی که سیاستمداران افغانستان، سیاست حرکت دولت را بر محور منافع مردم تعریف و بنا نکرده و کارهای ریشهدار فرهنگی برای ترویج همدیگرپذیری، قبول پلورالیسم اجتماعی و تغییر نوع نگاه به زندگی انجام ندهند، بعید است که افغانستان صلح پایدار را تجربه کند.