صداقت، دقت و شهروند محوری در خبررسانی

چگونه نیروهای امنیتی افغانستان در جنگ شکست خوردند

ایجاد نیروهای امنیتی ملی افغانستان یکی از بلندپروازانه ترین و گران ترین جنبه های دو دهه جنگ به رهبری آمریکا بود که منجر به شکست شد. ایالات متحده میلیاردها دلار صرف آموزش و تجهیز پلیس، سربازان و نیروهای ویژه کرد. علیرغم سالها هشدار از سوی مقامات آمریکایی و افغان، دولت های آمریکا پی در پی […]

ایجاد نیروهای امنیتی ملی افغانستان یکی از بلندپروازانه ترین و گران ترین جنبه های دو دهه جنگ به رهبری آمریکا بود که منجر به شکست شد. ایالات متحده میلیاردها دلار صرف آموزش و تجهیز پلیس، سربازان و نیروهای ویژه کرد. علیرغم سالها هشدار از سوی مقامات آمریکایی و افغان، دولت های آمریکا پی در پی متعهد شدند که ارتش افغانستان قادر به دفاع از کشور است. رئیس جمهور بایدن، گفت که ارتش افغانستان “یک ماه قبل از سقوط” مانند هر ارتش دیگری در جهان مجهز بود.

امروز حتی یک واحد از نیروهای امنیتی کشور نیز سالم باقی نمانده است. یک کمپین پیچیده طالبان به هدف دستیابی به توافق تسلیم، در قلب فروپاشیده ارتش افغانستان قرار داشت، اما لایه های فساد، ضایعات و شکست های لجستیکی نیروهای امنیتی کشور را چنان غیرمجهز و روحیه ای آنها را مخدوش کرده بود که باعث موفقیت شبه نظامیان شد.

مصاحبه با بیش از ده ها تن از نیروهای ویژه، ارتش و پلیس افغانستان در سه ولایت از ماه می تا جولای نشان می دهد که سقوط نیروهای امنیتی ناگهانی نبوده است. در عوض، این یک شکست آهسته و دردناک بود که ماه ها قبل از سقوط کابل آغاز شده بود.

اعضای خانواده ها در مراسم تشیع جنازه نیازی، سرباز ارتش ملی افغانستان که پس از محاصره پاسگاه توسط طالبان کشته شد، شرکت می کنند.

اوایل ماه می، کابل

در بهار مرگ نیروهای امنیتی افغانستان را درگیر کرد. با افزایش سرعت خروج آمریکا، طالبان به عملیات خود در مناطق روستایی افغانستان ادامه داده و تلفات جنگجویان دولتی افزایش یافت. آخرین باری که خانواده نیازی با او در تماس تلفنی شتاب آلود صحبت کردند. سرباز ارتش ملی افغانستان که با یک نام شناخته می شود، در یک پاسگاه دور افتاده در ولایت بغلان مستقر بود. مادرش بس بیگم می گوید: “او به من گفت که خوب است”. اما او می توانست از صدای او بفهمد که او از جانش می ترسد. “ما می دانیم وقتی طالبان یک پایگاه را محاصره کنند چه اتفاقی می افتد”.

گروهی از مردان تابوت نیازی را بعد از مراسم تدفین در خارج از خانه او به قبرستان منتقل می کنند. ثریا خانم نیازی که حالا بیوه است، به دنبال آنها دوید. او فریاد زد، “ترکم نکن!” کشته شدن نیازی یکی از هزاران موردی بود که نیروهای امنیتی افغان در سالهای پایانی جنگ متحمل شدند. میزان مرگ و میر در ماه های پایانی نبرد افزایش یافت. پاسگاه/پایگاه ارتش نیازی پس از محاصره توسط جنگجویان طالبان در داخل مورد حمله قرار گرفت. فرمانده پایگاه فرار کرد. نیازی در نبرد بعدی مجروح شد و بعداً بر اثر جراحات وارده در شفاخانه ای در کابل جان باخت. خانواده او از ارتش کشور هرگز تسلیت رسمی دریافت نکردند و نه وزارت دفاع به تامین هزینه های تشییع جنازه کمک کرد. نور احمد زرگی یک پلیس که خارج از شهر قندهار وظیفه نگهبانی دارد، گفت که هر دو برادرش در حملات طالبان کشته شدند. او گفت: “من باید انتقام خودم را بگیرم.” معلوم نیست چه اتفاقی برای زرگی افتاد پس از آنکه پاسگاه وی در تابستان به دست طالبان افتاد.

ماه می، ولایت قندهار

با تشدید جنگ، بسیاری از پلیس افغانستان در خط مقدم جنگ شش ماه میشد که معاش دریافت نکرده بودند، یک مشکلی گسترده که روحیه نیروهای دولتی را تحت تأثیر قرار داد و آنها را در برابر پیشنهادات طالبان آسیب پذیر ساخت. نور احمد زرگی در جنوب شهر قندهار، در یک پاسگاه کوچک در حال نگهبانی بود. تعطیلات عید به مناسب پایان ماه رمضان نزدیک بود و حتی اگر به زرگی مرخصی داده شود، او گفت به خانه نمی رود. او می گوید: “من خیلی خجالت می کشم که با دستان خالی به فرزندانم نگاه کنم.”

وقتی که او به نیروی پلیس افغانستان پیوست، تنها چیزی که به او داده شد یک میل اسلحه بود – بدون آموزش یا ارایه اسناد. او در حالی که اسلحه را در دست دارد گفت: “ماه آینده، اگر دولت به من معاش ندهد، شاید این این اسلحه را به طالبان بفروشم”. وی گفت شنیده است که طالبان حدود 2000 دالر برای خرید سلاح های دولتی افغانستان مانند سلاح او پرداخت می کند؛ قیمتی بسیار بالاتر از نرخ بازار. وی تأکید کرد که هرگز به طالبان نمی پیوندد، اما در مورد این سوال که آیا او تسلیم می شود یا نه، طفره رفت. درگیری ها در مناطق اطراف شهر قندهار ماه ها قبل از سقوط شهر در اواسط ماه اوت ادامه داشت. دو ماه بعد، پاسگاه زرگی به همراه تقریباً تمام ولسوالی های دیگر در قندهار به استثنای مرکز ولایت، به دست طالبان افتاد. پلیس های دیگر شهر گفتند که شنیده اند همه افراد در این پسته تسلیم شده اند و بسیاری از آنها توسط شبه نظامیان دستگیر شده اند. هیچ کس نمی دانست که آنها هنوز در زندان هستند یا اعدام شده اند.

همزمان با نزدیک شدن طالبان به مراکز ولایات و ناپدید شدن پشتیبانی هوایی ایالات متحده، آموزش دیده ترین جنگجویان افغانستان به عملیات دفاعی منصوب شدند. جنگجویان نخبه ماموریت های خطرناکی را برای تأمین مجدد مأموریت خود داشتند که آنها را مستعد کمین های طالبان کرد. افسر عبدالحمید بارکزی یک واحد نیروهای ویژه را رهبری می کرد که وظیفه داشت قلمرو شهر قندهار را از کنترل طالبان خارج کند. اما تیم نخبه او وظیفه عملیات دفاعی را بر عهده داشت که آنها را در معرض خطر کمین طالبان قرار داد. افسر عبدالحمید بارکزی یکی از کماندوهای افغان با اشاره به حرکت بین پاسگاه هایی که در آن جنگجویان طالبان اغلب تک تیراندازها یا بمب های کنار جاده را نصب می کردند گفت: “این چیزی نیست که ما برای انجام آن آموزش دیده بودیم”. وی گفت که این وظیفه به کماندوها داده شد زیرا آنها یکی از معدود واحدهای دارای تانکهای زرهی سنگین بودند. هنگامی که یکی از تیم ها برای رساندن نان و نوشیدنی های انرژی زا به یک پایگاه کوچک رسید، یک تک تیرانداز طالبان از کنار یک خودروی زرهی سنگین یک گلوله انفجاری پرتاب کرد و گلوله به شکم یکی از سربازان اثابت نمود. او به سرعت دستمال را دور زخم پیچید و آن را کنار زد. یکی از مردان دیگر می گوید: “آنها هر روز اینگونه به ما شلیک می کنند.”

تیراندازان طالبان نیز مرگبار بودند. در یک پایگاه، نگهبان در حال انجام وظیفه برای تماس تلفنی بیرون رفت و بلافاصله مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد. پلیس دیگری که از گشت باز می گشت از ناحیه قلب مورد اصابت گلوله قرار گرفت.

سربازان به کماندویی که در ولسوالی پنجوایی، خارج از شهر قندهار زخمی شده بود، کمک پزشکی می کنند. نیروهای امنیتی در داخل شهر قندهار نیز مورد حمله قرار گرفتند. شوهر شکیلا – یک پلیس – دو ماه قبل از اینکه در بازار مرکزی شهر کشته شود، تهدید نامه های را از طالبان دریافت کرد. خانم او گفت: “من همیشه به او التماس می کردم “شما نیازی به ادامه این کار ندارید”. زیرا این خیلی خطرناک است”.اما محمد صدیق نبی زاد شوهر شکیلا، کار دیگری پیدا نکرد.

شکیلای 22 ساله درست میگوید، شوهرش گفت. یک پلیس، کمی قبل از کشته شدن، از دفتر خارج شده و به موقعیت خطرناک تری در حال گشت زنی در بازار شهر میرود. او در مورد برنامه های خارج شدن از قندهار و رفتن به ولسوالی زادگاه خانواده اش صحبت کرده بود. او در بازار به ضرب گلوله کشته شد.

 

ماه جولای، ولایت کندز

تا ماه جون، دولت افغانستان کنترل بخشهای وسیعی از کشور را از دست داده بود و برای هدایت جنگ به واحدهای نخبه – آموزش دیده ترین، مجهز و عمدتا دارای بیشترین انگیزه – متکی بود. اما بدون نظارت ایالات متحده، نیروها سوء مدیریت شده و بیش از حد کار می کردند. یک کاپیتان در یکی از نخبه ترین واحدهای افغانستان گفت: “ما می دانستیم طالبان را چگونه شکست دهیم، اما رهبری در بالا به آن گوش ندادند”. او به شرط فاش نشدن نامش صحبت کرد زیرا مجاز به صحبت با مطبوعات نبود. جنگجویان نیروهای ویژه در قندوز تجهیزات خود را به صورت منظم در محل زندگی خود نگه داشتند تا بتوانند در مدت کوتاهی وارد عمل شوند. بیشتر عملیات پایگاه در شب انجام می شد، بنابراین کماندوها اغلب روزها می خوابیدند.

هنگامیکه ایالات متحده نیروهای خود را بیرون کرد، فرماندهی نیروهای ویژه افغانستان تا حد زیادی به وزارت دفاع منتقل شدند. کاپیتان گفت که این تغییر تا حدودی استقلال را از واحدها گرفت طوریکه آنها را از فسادی که دیگر بخش های نیروهای امنیتی کشور را ناتوان کرده بود، دور کرده باشند. او گفت که برنامه های متعددی را برای نظم بخشیدن به نیروی های امنیتی کشور و عقب کشیدن آنها جهت جلوگیری از پیشروی شبه نظامیان به سرپرست خود ارایه کرده است. اما هر بار سرپرست او را رد می کردند. او گفت: “درعوض، ما برای انجام عملیات پاکسازی بدون پشتیبانی اعزام شدیم”. “این چنین نیست که شما در یک جنگ پیروز می‌شوید. ما به دشمن اجازه می دادیم فضای نبرد را انتخاب کند. ما باید مبارزه را به آنها می رساندیم”. اعضای واحد ویژه نیروهای ویژه موسوم به KKA در عملیات شبانه در قندوز در ماه جولای از تیراندازی در امان می ماند.

یک حادثه آتش بازی دوستانه عملیات پاکسازی جدی را به خطر انداخت. کاپیتان اعتراف کرد که افراد واحد او نیز بدون هماهنگی ایالات متحده و پشتیبانی هوایی برای عملیات تلاش می کردند. کاپیتان گفت، هیچ تلاشی برای از بین بردن واحدها با حمایت آمریکا انجام نشد و بسیاری ناگهان خود را بدون ابزارهایی که سالها برای انجام عملیات ساده حتی به آنها تکیه کرده بودند، پیدا کردند. گزارش او توسط دو افسر دیگر نیروهای ویژه افغان تأیید شد.

هنگامیکه یک بخشی از نیروهای ویژه در قندوز برای رفتن به مرخصی آماده می‌شد، فرمانده آن اعتراف میکرد که می ترسد بسیاری از افرادش به دور بعدی خود باز نگردند. “افراد من خسته اند”. او در مورد یک دوره چهار ماهه در خط مقدم جنگ تقریباً هر روز میگفت. او همچنین به شرط افشا نشدن نامش صحبت کرد زیرا مجاز به صحبت با مطبوعات نبود. “و ما از این مزخرفات خسته شده ایم”. بوروکراسی وزارت دفاع نیز عملیات فلج کننده ای را آغاز می کرد. ماموریت های برنامه ریزی شده در آخرین لحظه تغییر مکیند یا لغو می شوند و نیروهای پشتیبانی ظاهر نمی شوند یا از دستورات صرف نظر می کنند. کاپیتان گفت: “اگر من 100 نفر از نیروهایم را به تنهایی بردارم، می توانیم از روستایم در برابر طالبان دفاع کنیم؛ اما با وزارت دفاع ما نمی توانیم کاری انجام دهیم”. او چند هفته قبل از سقوط کابل گفت که در حال ترک موقف خود برای راه اندازی شبه نظامی در زادگاهش است. او گفت: “مردان زیادی هستند که می خواهند بجنگند”. “این رهبری است که آنها را عقب می اندازد”. هم فرمانده نیروهای ویژه در قندوز و هم کاپیتان در پروازهای تخلیه ایالات متحده همراه با خانواده هایشان از افغانستان فرار کردند. کاپیتان گفت که هنوز امیدوار است برای مقاومت در برابر طالبان بازگردد.

جنگجویان موسوم به KKA برای انجام عملیات هدفمند شبانه برای دستگیری مظنونان یا بازپس گیری قلمرو آموزش دیده بودند. اما در ماههای پایانی جنگ، نیروهای ویژه در کندز و جاههای دیگر در خط مقدم جنگ می رزمیدند.

اعضای KKA آماده می‌شوند تا در ماه جولای سوار هلیکوپتر در قندوز شوند. از آنجا که مقدار زیادی از مناطق اطراف شهر تحت کنترل طالبان بود، پرواز هوایی تنها راه برای تخلیه آنها بود.

 

ماه جولای، قندهار

در اواخر ماه جولای، طالبان تقریباً تمام مراکز ولایت های کشور را در دست گرفته بودند. نیروهای امنیتی افغان که توسط طالبان کشته نشده بودند، فرار کرده یا مکرراً فرار میکردند و به طور پیوسته از پاسگاه های دور افتاده به مراکز شهر عقب نشینی می کردند. کسانی که در خط مقدم این کشور ماندند، از کمترین توانایی ها برخوردار بودند. عبیدالله بلال، یک پلیس زخمی در شفاخانه مرکزی قندهار گفت: “طالبان اکنون همه جا هستند، حتی در داخل شهر”. او برای تأمین مجدد یک ایست بازرسی (Check point) با یک کامیون پلیس بدون سلاح به سمت شرق قندهار حرکت می کرد که دریک کمین توسط طالبان گرفتار شد.

وی با اشاره به تلفات گسترده ارضی که دولت طی چند هفته متحمل شده است، گفت: “به دلیل رهبری ما است که در چنین موقعیت قرار داریم”. وی گفت: “رهبران ما پاسگاه های ما را می فروشند”. آنها قبلاً خون ما را فروخته اند”. یکی دیگر از فرماندهان پلیس گفت که تنها افرادی از واحد او که مایل به حفظ مواضع در برابر طالبان بودند، همه معتاد به مواد مخدر بودند. بیوه یک پلیس که در ماه جولای در خط مقدم جنگ در قندهار کشته شده بود در نزدیکی یک موترپلیس در مراسم تشییع جنازه نشسته است. اعضای خانواده در مراسم تشییع جنازه پلیس کشته شده در خط مقدم جنگ که در اواخر ماه جولای در قندهار اتفاق افتاده بود شرکت می کنند. میرزا ولی، فرمانده پلیس شرکت کننده در مراسم تشییع جنازه یکی از سربازانش – نیک محمد – که شب قبل توسط کمین طالبان کشته شده بود می گوید: “او آنها را بیدار نگه می دارد”. محمد به دلیل اعتیاد به مفتامین (methamphetamine) از خانواده اش جدا شده بود؛ اما خواهر و مادرش تاج بی بی در مراسم تشییع جنازه او شرکت کردند. هر دوی آنها در سایه کامیونی در چند متری محل تابوت محمد به شکل خاک آلود حضور داشتند. میرزا ولی می گوید: “معتادان تنها کسانی هستند که می توانند در خط مقدم ایستادگی کنند”. “اگر آنها از مواد مخدر استفاده نکنند، دیوانه می شوند.” پولیس های که در 31 جولای در خط مقدم جنگ زخمی شده بودند در بیمارستان اصلی قندهار درست دو هفته قبل از آنکه طالبان کنترول کشور را در دست گیرند، بهبود یافتند.

 

نویسنده:‌ سوزانا جورج

برگردان به فارسی: محمد مهدی صابری

منبع: واشنگتن پست

             
     

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تماس با ما: contactus@paikaftab.com
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x