نبود ستراتیژی بلندمدت همکاریجویانه در سیاست خارجی، سبب شکست افغانستان گردیده است
با این فراز و نشیب و دگرگونی در دستگاه سیاست خارجی، به صراحت میتوان گفت که تاکنون تعریف درستی از منافع ملی نداشتهایم. علاوه برآن، فقدان ستراتیژی بلندمدت و همکاریجویانه در سطح منطقه، میتواند یکی از چالشهای مهم این دستگاه بر شمرده شود.
محمدضیا رویش خالقیار
با نگاهی به تاریخ پُر فراز و نشیب افغانستان و رخدادهای تاریخی گوناگون، سیاست خارجی افغانستان نیز دستخوش تحولات شگرف بوده است. با نگاه اجمالی به سلطنت امانالله خان در مییابیم که سیاست خارجی افغانستان در این برهه با تغییر و تحول سترگی روبهرو شده است. امانالله خان رسماً سفرهای خارجی دیپلماتیکی خود را طی مدت شش ماه به کشورهایی مانند ایتالیا، بریتانیا، فرانسه، ترکیه و ایران آغاز کرد. در این سفرها، با کشورها روابط نیک و دیپلماتیکی و همکاریجویانه را با حفظ حاکمیت و صرف نظر از گرایش و همسویی با کشوری در خصوص سیاست خارجی خود تبیین نمود. واضح است که سیاست خارجی کشورها اغلب از چهار رویکرد یا راهبرد پیروی میکنند که رویکرد بیطرفی، عدم انسلاک، اتحاد و ائتلاف و راهبرد انزواجویی یا انزواطلبی میباشند.
افغانستان همچنان به عنوان یکی از واحدهای سیاسی در نظام بینالملل، در طول تاریخ بیشتر سیاست بیطرفی را در روابط خارجی برگزیده است. علیرغم آن در زمان سلطنت چهل ساله ظاهرشاه، با تشدید تنشها در روابط با پاکستان، افغانستان به سمت شرق برای همکاری و حل اختلافات تمایل پیدا کرد که نشانگر راهبرد وابستگی در سیاست خارجی نیز میباشد. همچنان در دوره حکومت مجاهدین و طالبان، افغانستان در انزوای جهانی قرار داشت که در سیاست خارجی با دگرگونی جدی مواجه شد. به نظر میرسد که با توجه به تاریخ، تاکنون سیاست داخلی و خارجی افغانستان دستخوش تحولات و تغییرات زیادی بوده و با روی کار آمدن حامد کرزی، فصل نوینی در ساختار سیاسی، سیاست داخلی و خارجی کشور به وجود آمد.
بر اساس توافقنامه بُن، حامد کرزی به حیث رئیس اداره موقت افغانستان انتخاب شد و صفحه جدیدی در ساختار داخلی و سیاست خارجی کشور به وجود آمد. در بُعد داخلی، نظام نسبتاً همهشمول با حضور اقلیت های قومی-مذهبی شکل گرفت. تلاش برای برقراری روابط با کشورهای زیادی آغاز شد و بسیاری از کشورها از جمله ایالات متحده امریکا، آلمان، بریتانیا، هندوستان، چین، ایران و اتحادیه اروپا، همکاریهای اقتصادی توسعهمحور را در افغانستان آغاز کردند. در این زمان افغانستان به نقطه عطف و محور توجه کشورهای جهان و منطقه تبدیل شد، ساختار دموکراتیک به میان آمد و برنامههای زیربنایی و توسعهای روی دست گرفته شد؛ برای آموزش و تحصیل، گامهای اساسی برداشته شد و نسبتاً وضعیت داخلی روبهبهبود بود. سیاست داخلی نسبتاً قانونمند گردید.
کرزی در سیاست خارجی خود تلاش کرد تا توازن قوا میان شرق و غرب را به وجود آورد؛ اما با انعقاد پیمان استراتیژیک امنیتی با امریکا، ناخواسته به سمت غرب نزدیک شد. از طرفی امریکا تلاش میکرد تا از طریق افغانستان، شکست ویتنام را تلافی کند. در سالهای اخیر، کرزی در سیاست خود متزلزل بود و گاهی با استفاده از اینکه بتواند امتیازات بیشتری را به دست آورد، اقداماتی انجام داد که به ضرر افغانستان تمام شد. برای تاثیرگذاری بر غرب، به روسیه و چین نزدیک شد و موافقتنامههای همکاری را امضا کرد. بدون شک این اقدامات ناسنجیده، یکی از نقاط ضعف در دستگاه سیاست خارجی افغانستان است.
در واقع دوره ریاست جمهوری حامد کرزی، نقطه عطف در سیاست خارجی افغانستان در دههای اخیر بود. با وجودی که روابط نسبتاً خوب با کشورهای منطقه و به خصوص ایران و پاکستان داشتیم، اما یک سیاست و راهبرد درست و درازمدت مبتنی بر همکاریهای منطقهای در چارچوب منافع ملی کشور وجود نداشت. این واضح است که روابط خارجی کشورها، عموماً بر مبنای اهداف و منافع ملی در ساختار نظام بینالملل تعریف و تبیین میشوند، اما افغانستان یک تعریف مشخص با دورنمای بلندمدت درزمینه اعمال سیاستهای منطقهای و حتی نظام جهانی نداشت و هر از گاهی ابتکار عمل را از دست داده و واکنشی عمل میکرد.
برای افغانستان آنچه خیلی مهم است، برقراری روابط خوب با همسایگان است. روابط افغانستان با پاکستان در طول تاریخ تنشآلود بوده است. مسئله پشتونستان و خط دیورند، یک معضله سرطانی است که همواره اختلافات را تبارز داده است. پاکستان حتی میتواند دلیل ناامنی و بیثباتی در داخل افغانستان باشد. با همسایه غربی یعنی ایران، روابط نسبتاً خوب بوده است، اما در زمان ریاست جمهوری محمد اشرف غنی، موضوع آب و مدیریت آبهای افغانستان باعث تنش روابط با ایران شد. این نشانگر دگرگونی و بیبرنامهگی در سیاست خارجی افغانستان است. با وجودی که در دوره حامد کرزی، روابط با همسایگان نسبتاً خوب بود، اما در دروه اشرف غنی، تنشها و اختلافات با پاکستان و ایران افزایش یافت. این اقدامات و دگرگونیها، بیانگر یک دستگاه متزلزل و غیرمنسجم سیاست خارجی بدون راهبرد بلندمدت در سطح منطقه و جهان است.
با این فراز و نشیب و دگرگونی در دستگاه سیاست خارجی، به صراحت میتوان گفت که تاکنون تعریف درستی از منافع ملی نداشتهایم. علاوه برآن، فقدان ستراتیژی بلندمدت و همکاریجویانه در سطح منطقه، میتواند یکی از چالشهای مهم این دستگاه بر شمرده شود. برای همین روابط با همسایگان (ایران و پاکستان) گهگاهی به تنش منجر میشود. برای بیرونرفت از این تنشها و اختلافات، نیازمند یک راهبرد واضح و بلندمدت در قبال همسایگان در چارچوب منافع و اهداف ملی هستیم. همچنان برای افغانستان این مهم است تا در سطح منطقه و به خصوص با همسایگان، روابط خوبی داشته باشد تا بتواند از چالشهای ناامنی و بیثباتی گذر کرده و برای رفاه و ترقی خود، برنامههایی را تدوین نماید.
مقاله آقای خالقیار مرور گزرا داشتم موضوع بزرگ است و محتوا پراگنده، در هر پاراگراف یک چنگ به موضوع اصلی زده شده اما باقی موضوعات درون موضوع بدون شرح و تفصیل گذاشته شده است.