صداقت، دقت و شهروند محوری در خبررسانی

انحطاط رمان یا بحران تخیل؟ (1)

ادبیات و به خصوص رمان، داستان، روایات و فرا روایات، یکی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین ابزار‌ها برای نگرستن و تأمل انسان به لایه‌های ظریف و پنهان زندگی و هستی او به شمار می‌رود. ازین‌رو، پیوند عمیقی نیز شکل گرفته است. رمان را می‌توان هم‌چون چشم تیز بین برای کاویدن روان پیچیده انسان‌ها و لایه‌های ظریف زندگی بشر در نظر گرفت. با توجه به جایگاه و نقش رمان در زندگی انسان‌ها برخی چالش‌ها نیز فرا روی این مهم قرار گرفته است که از اهمیت و رسالت آن کاسته است. بنابراین، این یادداشت تلاش می‌کند موضوع انحطاط رمان را به بررسی بگیرد.

ادبیات و به خصوص رمان، داستان، روایات و فرا روایات، یکی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین ابزار‌ها برای نگرستن و تأمل انسان به لایه‌های ظریف و پنهان زندگی و هستی او به شمار می‌رود. ازین‌رو، پیوند عمیقی نیز شکل گرفته است. رمان را می‌توان هم‌چون چشم تیز بین برای کاویدن روان پیچیده انسان‌ها و لایه‌های ظریف زندگی بشر در نظر گرفت. با توجه به جایگاه و نقش رمان در زندگی انسان‌ها برخی چالش‌ها نیز فرا روی این مهم قرار گرفته است که از اهمیت و رسالت آن کاسته است. بنابراین، این یادداشت تلاش می‌کند موضوع انحطاط رمان را به بررسی بگیرد.

قبل از همه می‌خواهم یاد آور شوم که عنوان انحطاط رمان یا بحران تخیل یک بحث نستباً جدید است که از عمر آن بیش از ۴۰ الی ۵۰ سال نمی‌گذرد و صرفاً در جامعه غرب، به خصوص اروپا قابل تعمیم است. زیرا در همه ادوار تاریخی چه به لحاظ پذیرش و متحول شدن فرهنگ جامعه غرب و چه به لحاظ ابداعات و اکتشافات علمی و سیر فرهنگی و پیدایش تفکرات جدید و شکل‌گیری جریان‌های فکری، سیاسی-اجتماعی، غرب به عنوان پیش‌گامان سیر تحول تاریخ جوامع بشری مدرن و پسامدرن تا این دم به شمار می‌رفته است. براین اساس، بحث انحطاط رمان یا بحران تخیل تنها در جوامع مدرن و پسامدرن قابل تعمیم و جای بحث دارد.

هرچند می‌توان نشانه‌های گسترش آن‌را در جهان سومی نیز مشاهده کرد. اما چون جهان سومی به چنین سیر تکامل فرهنگی-ادبی نرسیده است، ما را از احتمال آن دور می‌دارد. این سخن را به این منظور لازم به تذکر دانستم که ممکن است هرگونه به ضم خود پنداشتن انسان شرقی یا جهان سومی و تطابق آن به فرهنگ ادبی شرقی، بر رد و عدم تطابق آن مهر صحه گذارد و عکس آن چیزی شود که امروز در غرب اتفاق افتاده است و کمابیش زبان‌زد همه قرار دارد که گاهاً از آن به عنوان بحران بزرگ نیز یاد شده است.

این‌جا ملزم هستم قبل از وارد شدن به بحث اصلی به صورت مختصر و گذرا از دیدگاه نظر بعضی پژوهش‌گران ادبی، بر سیر و تحول تاریخی گذشته ادبی و دیدگاه‌ منتقدین مکاتب ادبی، کارکردها و فعالیت‌های ادبی و نقش و تاثیرگذاری‌های آن بر زندگی انسان مدرن مراجعه کنم.

اول؛ طرفداران و توجیه گران ادبی:

  • جاناتان کالر؛ دکترای زبان‌شناسی، زبان‌های مدرن و ادبیات که بیش از هشت اثر علمی معتبر در حوزه زبان و ادبیات دارد در آخرین اثر خود «نظریه ادبی» به بیان این‌که قبل از قرن بیستم مقصود از ادبیات بالاتر از هرچیزی شعر بود، اما در قرن بیستم رمان، شعر را تحت‌الشعاع قرار داد، پرداخته است و استدلال‌اش هم این است که داستان ابزار اصلی ما برای درک امور است. چه به این دلیل که زندگی خود را سیر پیش‌رونده‌ای می‌بینیم که به جایی می‌رسد، یا به این دلیل که به خود می‌گوییم که در جهان چه می‌گذرد. از این لحاظ بیش‌تر از هر زمانی داستان‌ها و رمان‌ها بر زندگی انسان مدرن اهمیت دارد.

بنابراین مسئولیت نویسندگان قبل از هر چیزی خلق معنا و پدیداری زوایای پنهان زندگی بشر و هستی او می‌باشد. در واقع زمانی که رمان و ادبیات در محور اصلی کانون زندگی بشر قرار می‌گیرد، قطعن مسئولیت نویسندگان و خلق اثر ادبی بیش‌تر از پیش خواهد. بناً بر ضد دیدگاه بدبینانه که ادبیات و داستان‌پردازی‌ها به انحطاط و زوال خود رسیده است، راهی را باید گشود که منجر به از هم گسستگی این روند نگردد.

  • ماریوبارگاس یوسا؛ نویسنده‌ی امریکای لاتین است، نویسنده‌ی چندین رمان پرفروش از جمله «سال‌های سگی» و «سور بز» او را شاهکاری ادبی او می‌داند. یوسا طرفدار ادبیاتی است که در بستر نظام سرمایه‌داری برای تقویت مدرنته و ارزش‌های نظام لبرالیستی منجر شود. او خواست‌گاه ادبیات را با استفاده از نظام سرمایه‌داری، محرک اصلی تحولات تاریخی و بهترین مدافع آزادی می‌داند.

از دید یوسا ادبیات، مثل نظام سرمایه‌داری همیشه در سیر پیش‌رونده قرار دارد و خود اصلاح‌گر خود می‌باشد. ازین‌رو، یوسا ادبیات را در بستر نظام سرمایه داری لازمه حیات انسان مدرن دانسته که این حرف هم تا جایی قابل تاُمل است.

             
     

0 0 رای ها
رأی دهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها